تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
ای قناری مستان
روی هر شاخه ی صدا می زنی
آزادی
آزادی ......
اما نیست هیچ جا
حتا درون دکه خودت
چیزی اذیتت می کند
چشمانت در تاریکی
بخواب می میرد
آنکه دشمن آزادیست
کنارت هست
تاریکی
مرگ
ترس
وحشت
همه .............
هیچ جا صدای طبل آزادی نیست
آنکه می گوید آزاد است
دروغ می گوید
جایی دست وپایش گیر است
آنوقت داد می زند آزادی
آزادی
آزادی کجاست
در زمین
آسمان ها
بحر ها
کجا؟
هیچ جا نیست
همه دروغ می گوید
دروغ ......................
خاک برچشم حریف است زانکه داند مستبد
بر خیال مردگان زهر مار آید پدید
نیست در برکه اخلاق شان زندگی
هر که آمد می زند فریاد زار زندگی
همه نخوت و ترس است که بروید ورنه
آب چشمان خاک بر در شهر وارونه
آنکه گوید میرود تا شهر آزادی بیابد
نیست هیچ جا نام و راه سر دچار آزادی