تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
مادرین دنیا همه آواره ایم
میان ظلمات خویش و خلق
میان تهمت و بهتان
در ازای حقیقت
دروغ می گوییم
میان خویش و خلق
میان انبوه از کوچه های پر خم و پیچ
میان فانوس خاموش و روشن
میان خاک های سفال شده با پا ها
و میان برگ های اطلس و خوشرنگ
گم شده ایم
آواره ایم
تکه نان ما
طعمه سگان دربند شده اند
عف عف کنان
بی گناهان را سر به نیست می کنند
و گمراهان حقیقت ملزم مردم و جامعه
روی تخت آسایش شرم و مرگ آور
کنار عشق های دروغ حقیقت پرداز شب گذر
می خوابند
تنها حقیقت های ناگفته
مرگ! گریبان گیرش است
دروغ های سربسته
حقیقت روزگار ماست
ما آواره ایم .....
شهادت گمنام در تاریکی شب
خمیازه ی خواب آور همیشگیست
طناب گردن حقیقت را برده
شب بر روز فایق شده
ظلم بر بی عدالتی
انسانیت و شرافت
بر لاف های زیر دوشک ظلمت طلبان
مخفی مانده اند
چون زبان حقیقت و گمنامی ها
بریده شمشیر زهر آگین است
که جان را نیز می گیرد
از این جهت
ما آواره ایم آواره ..........