تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
تکیه زدم
تکیه زدید
چهارده قرن
برای وجب وجب خون ریخته اید
چهارده قرن
گلوی چهارده قرن
پاره کردید
این گناه عظیم شماست
که بر بی گناهان چهارده قرن
روا داشتید
همه مات و مبهوت
نماز جنازه میخوانند
جنازه بردوشان
جنازه چهارده قرن اند
دفن خاک میشود
با سنگینی عظیم اندوه برای مردگان
زیستن
برای مردگان
مردن
برای مردگان
قربان شدن
برای مردگان
از دست دادن
اشک می ریزند
اشک چهارده قرن است
از چشمان چهارده قرن
روی زمین بی علف خشک چهارده قرن می ریزد
تکیه زدم
به درختی
تکیه گاه همه است
خون از ریشه هایش فواره شد
خشونت
ترس
وحشت
از شاخه هایش به زمین ریخت
بیگناهان آلوده شدند
برای چهارده قرن
این شکوه من است .........