تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
عشق در چشمان تو یک رنگ و یک رنگ نیست
پا به پای تو قدم ها ساختن یک رنگ نیست
در بهشت نیک خوی یکدم رهایت می کند
ای جمالت در میان خلق یک رنگ نیست
مشت ابله مست در دامان عشق صد لطمه زد
رنگهای عاشقی در قلب ها یک رنگ نیست
چشم و ابروی کمانت قلب ها آوازه کرد
هر نگاهی بهر عشقت مثل من یک رنگ نیست
هر قدم گل های عشق در پای هایت بوسه زد
گام های عاشقی در جهان یک رنگ نیست
عمر عشق و عاشقی کوتاه اما خوب شکار
بهر من هیچ خوشجمالی مثل تو یک رنگ نیست
عشق را خواندم ز چشمانت گهی پر فیض گردم
قلب محروم مرا بهر او یک رنگ نیست
در وصالت سالها کنج زندان مانده ام
شب و روز عاشقی چون ماه یک رنگ نیست
من بماندم تو برفتی جای پاهات خو گرفتم
بوسه ها در کنج لب رخسار ها یک رنگ نیست
میروم تو میروی ترسیم یک شارع زعشق
تا ابد هر دو ز یک راه رفتن یک رنگ نیست
مرگ بوسه می زند بهر جدایی های ما
برگرد که نفس های عشق را یک رنگ نیست