تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
کنار حلقه ی خورشید شتابان میرود
آهوی ختن با ناز و خرامان میرود
مرگ راز زیستن و ماندن و رفتن است
آنکه آمد شهسواران چون شتابان میرود
چند روزی مثل هم زیستن پریشانی ندارد
با کی گویم یا چه جویم همچو پنهان میرود
بر سبیل اتفاق عکست بگیر و قاب کن
روزی بعد عکسی بگیر ببین چه عریان میرود
ظلم و جور از بهر چیست ای هم زبان وهم سرشت
هر چه باشی هر چه خواهی رود جریان میرود
ملک و عالم جان گرفتن نیست اندر زین نفس
جان گرفتن، جان دادن اشک چشمان میرود
با هم انسای بزِی همرنگ قناری بزِی
هر چه هست تیرو کمان همچون نشان میرود
ای سروش فریاد در کنج حقارت نیست ثمری
آنکه داند خوب و بد هر دو پشیمان میرود