تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
عشق پنهان
سالهاست
کنار تو
با عشق پنهان زیسته ام
در درون قلب پائیز
نو بهاران زیسته ام
گر چه میدانی، خیلی عاشقم دلباخته ام
لیک میداری نهان
عشق شب پیدای خویش را
دامنت اندوه عشق
رفتنت
رخسار عشق
خندیدنت
تک سپیده ی میان عاشقان
دلم را می گیرد
من با عشق پنهان زیسته ام
عشق چشمان دیگری دارد
وتو چشمان دیگر
چشمان که از درون مردمکش
عشق قلب آزار من
بیرون می زند
تویی با لبان خسته از دیدار
نهانش می داری
من با عشق پنهان زیسته ام
درون کوچه های پر خم و پیچ ذهن
رقصیدن بوسه هایت
نگاه کردن نگاه هایت
می رمد
و من عاشقانه
با عشق پنهان زیسته ام
هیچ نمیدانی
نگاه هایم را نمیخوانی
روح و روانم را نمیدانی
که پشت لقمه نانی با سگان محله می جنگد
کسی رویاهایم را نمیدانم
این منم
باعشق پنهان
کنار سگان محله
بدون تو
زوزه می کشم
تا آغوش سردم را
با نوای عو عو سگان
تسلی بخشم
تنهایی های بدون تو را
با عوعو سگان جشن گیرم
من با عشق پنهان زیسته ام
این را هم بدان و برو ...........