تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
شهری ها را گشتم
قلاده ی به یاد او بستم
چشم انتظار او نشستم
نه او نبود
عشق
درون خانه ها
کوچه ها
خیابان ها نیست
عشق
درون صومعه ها
کلیسا ها
نیست
عشق
ای یهوه، بودا، مسیح و محمد
کجاست؟
نیست که نیست
عشق، عشق کجاست؟
درون قلب های مظلوم
ظالم
فقیر
غنی
همه را گشتم
بگو
کدام یک؟
بگو
راست بگو عشق کجاست؟
من عشق گم کرده ام
سر هوس را بسته ام
بگو ای نازنین
هی هی هی
آخ! آخ
بگو نازنین
مرا نسوزان
اشکهایم جاری مساز
توانم را مگیر
بگو
عشق کجاست؟
تو را به آنچه دوست داری
بگو
بگو بگو عشق کجاست؟
من عشق گم مرده ام!
عشق، عشق
با تو ام
میدانی
میشنوی
عشق گم کرده ام
عشق ........