۱۳۹۶/۸/۶

جنایت و عبادت

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)

ما که در هجر خدا اشک چشمان باخته ایم 
وز سر شوق جنایت خون ها را ریخته ایم 

جایی مسجد و جنایت جایی دامِ اسارت 
هرکجایی که خدایست اصالت ساخته ایم 

راه ها را بسته دیدیم و نگاهی به عقب 
خلق را به سرایی به بنایی ریخته ایم 

هیچ نرفتیم و ندیدم ماه رخ  زیبا را 
هر کی گفت رفتیم و سر فنا کرده ایم

چشم ملا و خدا خندان به شاه مردمان 
این همه خلق به یک راه سردچار ساخته ایم 

علم ما راه را بسته و زندان می کند 
چشم ها را کور و دل های سیاره ساخته ایم 

مُشک می بوید برو سردار خالقان شو 
خود کمالی خود کمالی شاهد و مستانه ایم 

خرقه پوشان ببریدش خاک دوزخ ساز کن 
تا هوایی به دل و جاه و کمالی ساخته ایم 

آنکه حافظ گوید و سایی کمالش بدهد 
هر دو را یکبار در باد هوا باد کرده ایم

ای سروش عریان گو تا خلق با خبر شود 
از ندانی ها برایی اشک دریا ساخته ایم