۱۳۹۶/۸/۶

ما ترک سر بگفتیم تا درد سر نباشد

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)

ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد

غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد



در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم

بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد



رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد

نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد



چشم وصال بینان، چشمیست بر هدایت

سری که باشد او را، در هر بصر نباش



در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر ندیدم

مثل تو خوبرویی، در خشک و تر نباشد



شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند

همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد



سعدی به هیچ معنی، چشم از تو برنگیرد

تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد.


"سعدی"