۱۳۹۶/۸/۱۲

پروانه پر زد و رفت

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)


جانان من بیا که پروانه پر زد و رفت
جام می و ناز خرامانت در زد و رفت

مشتی به در عشق و محبت بزدم من
زینجا همان خواب و‌خیالت پر زد و رفت

موهای سرم شد سفید از دوریت
همنام و نشان دل بیمارم پر زد و رفت

هر کوچه و پس کوچه می گردم سگ دیوانه
دل هان کفان تاب و توان انتظار پر زد و رفت

آه از دل پژمرده من رفت  به آنجا
کین رخنه بدربار دلم رشک حسد پرزد و رفت

زلفان سیه چشم هما و چمن من
گنگای پر از آب و خیالم پر زد و رفت

عابر بکن راه بدل چاره ی سر کن
کین عمر کوته با سر و سامان پر زد و رفت

در کام و زبان سخن عشق براندم
اینبار جمال و کمال هم پر زد و رفت