۱۳۹۶/۹/۲۰

ای آدمی! آزاد زیستن بهر عز و نام ماست

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)

لقمه نانی که نصیب است بسته بدرگاه اوست 
قدمش را که حبیب است شایق پاسگاه اوست 

روز اول مرگ را تزیین اذهان می کنند 
تا که عمر است برده و سامع لافگاه اوست 

تکه نانی که بگیریم بایدش پاداش دهیم
تا روا باشد چون ز فیض شام و بیگاه اوست 

عمر هر انسان تمام جاه و نام و منزلت 
بهر هر تام و کمالی منزل آگاه اوست 

من نمیدانم که اینجاست یا آنجا؟ 
هر چی میگویند زبام و شامگاه اوست 

ای آدمی!  آزاد زیستن بهر عز و نام ماست 
بهر چه سرزنیم خم شویم که باشگاه اوست 

لقمه نانی گر نصیب است مشت برآر ز کف خون
نه بهر جاه و مکانی که آرامگاه اوست 

نقش ما در زیستن چیست در این مکان 
که رویم آنسوی دنیا بمریم که جایگاه اوست

گشنگان مردند پی نان گدایی به سرای 
ما که سیریم ز حب و نشگاه اوست 

قدمت را بزن آهسته برو گرد جهان 
که کمال و عزتی در حسن نا بارگاه اوست 

بهر چه بکشیم همنوع و هم راه خویش 
تا بگردیم نادم از اعمال که ناگاه از اوست 

دست در دست همیم شام و سحر دور همیم 
به ما چه رسد که گاه و بیگاه ازوست

بخش اول :