تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
من بدان بخشم بهار و عشق قدیمی ام را
آن بوسه و لبخند ها
رقصیدن و فریاد ها
با نگاهی تند و تیز
بخشم عمر کوتاهی ام را
دنیا اگر وفا دهد
چند روز یارش باشم
بخشم نگاه مست و ناز
امروز و دیرینم را
فلب صدای مهر او
روحم کمال عشق او
پرسم دیگر چیز
وامانده و بخشم به پای پیری ام را
آخر بماند بسترم
آید سرخاک
بنشیند کنار سرم
آنگاه بخندم دم زنم
یار شیرینی ام را