تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
از میان ابر ها
همچون مرغکی سبک بال
بال زنان به طلوع خورشید دوباره
و نگاه مرموز ابر ها
غُرّیدن موج های الماسک ابرهای سیاه
میروم، میروم ...
زبان !
حقیقت سکوت پرواز است
گاهی سرخی آسمان
گاهی لجبازی ابر ها
گاهی خستگی پرواز
اما! هیچ
همانم که در گمنامی بسر میبردم
و در گمنامی پرواز می کنم
باعشق
رو به امید فردا
طلوع دوباره ی سرنوشت
از هیچکی باکی، در دل شوریده
راه نیست
پرواز!
سکوت بی زبان است
فقط چشمان، خطای روزگار است
بخاطر سپردن پرواز
منت روزگار است
نه سپردن و رفتن......