زندگینامه و آرای تئودور آدورنو (۱۹۰۳ - ۱۹۶۹)
فرهنگ > میراث و تمدن - ترجمه لیلا مقدمفر:
تئودور آدورنو از اعضای مکتب فرانکفورت آلمان در زمان بین دو جنگ بود. او از این عقیده که هنر مدرن و رسانه به وسیله نخبگان حاکم کنترل میشود پیروی میکرد.
تئودور آدورنو از اعضای مکتب فرانکفورت آلمان در زمان بین دو جنگ بود. او از این عقیده که هنر مدرن و رسانه به وسیله نخبگان حاکم کنترل میشود پیروی میکرد.
او میگفت هر گاه دیدگاه مخالفی که در هنر تبلور یابد میتواند به وسیله صنعت فرهنگی به تملک درآید. صنعت فرهنگی همیشه حاکم است.
عقاید آدورنو:
1) همه نیروهای تولید در هم تنیده هستند و به عبارت بهتر مثل یک سیستم عمل میکنند.
2) مفهوم صنعت فرهنگی زاییده سرمایهداری است که خودش خارج از سرمایهداری رشد میکند و یک فرهنگ تودهای غیر حیاتی و بیقاعده است.
3) آدورنو فکر میکرد افکار تودهها به طور سیستماتیک دستکاری میشود و تودهها به طور فزایندهای قدرت نقادی موثر جامعهشان را از دست میدهند. در واقع صنعت فرهنگی عامل اصلی این اتفاق است.
4) تنها مردمی که برای آدورنو ارزشمند میمانند کسانی هستند که هنوز میتوانند ایدههای روشنگرانه سرمایهداری از صنعت فرهنگی را نقد کنند. او فقط این عده را آوانگارد (پیشرو) میداند.
1) همه نیروهای تولید در هم تنیده هستند و به عبارت بهتر مثل یک سیستم عمل میکنند.
2) مفهوم صنعت فرهنگی زاییده سرمایهداری است که خودش خارج از سرمایهداری رشد میکند و یک فرهنگ تودهای غیر حیاتی و بیقاعده است.
3) آدورنو فکر میکرد افکار تودهها به طور سیستماتیک دستکاری میشود و تودهها به طور فزایندهای قدرت نقادی موثر جامعهشان را از دست میدهند. در واقع صنعت فرهنگی عامل اصلی این اتفاق است.
4) تنها مردمی که برای آدورنو ارزشمند میمانند کسانی هستند که هنوز میتوانند ایدههای روشنگرانه سرمایهداری از صنعت فرهنگی را نقد کنند. او فقط این عده را آوانگارد (پیشرو) میداند.
5) انتقادگری بلافصل (مکتب فرانکفورت)
فرانکفورتیها بین بهترین مفهوم یک چیز و واقعیت همان چیز تضاد ایجاد میکردند و در واقع بهترین مفهوم یک پدیده را با واقعیت آن پدیده در تقابل قرار میدادند تا آن را بهتر بشناسند.
این کار آنها یک دیالکتیک منفی بود؛ با این تلقی؛ واقعیتهای آینده نمیتوانند از مفهوم امروزیشان بهتر باشند.
این کار آنها یک دیالکتیک منفی بود؛ با این تلقی؛ واقعیتهای آینده نمیتوانند از مفهوم امروزیشان بهتر باشند.
در دهه 1940 آدورنو و هورکهایمر اصولشان را در کتاب دیالکتیک روشنگری تشریح کردند.
آدورنو و همفکرانش
سخنان آدورنو در مقایسه با والتر بنیامین در مورد صنعت فرهنگی، در عین اینکه به شیءوارگی کالا به دید منفیتری نگاه میکرد اما نخبه گرایانهتر بود. در واقع آدورنو در مقایسه با والتر بنیامین در مورد ملاحظات صنعت فرهنگی و شیءوارگی کالا منفیتر اما نخبهگراتر بود. بین آدورنو و هورکهایمر از یک طرف و بنیامین از طرف دیگر تقابلی به وجود آمد که تمرکز آن روی مدرنیزم نبود؛ بلکه بحث بر سر معانی تاریخی بود که به پیشروها نسبت داده میشد و همچنین تجاری شدن هنر مردمی در جوامع سرمایهداری. شیءوارگی کالا زمانی اتفاق میافتد که تمایلی دیوانهوار به داشتن یک شیء داشته باشیم و در واقع با آن کالا شخصیت پیدا کنیم. آدورنو معتقد است سرمایهداری ما را مبتلا به شیءوارگی کالا میکند
نظرات آدورنو و هورکهایمر درباره صنعت فرهنگی 1) آدورنو میگوید صنعت فرهنگی همه هنرها برای مثال هنر عامه را (موسیقی عامه و ...) تبدیل به کالا میکند و بعد آن کالا را یکدست و همگن میسازد و به شکل استانداردی در میآورد. بعد هم حماقت را از طریق ایجاد شبه فردیت بر میانگیزاند تا فکر کنید آن کالا اوریژینال است؛ تا بتواند آن را بفروشد.
2) این موضوع در دریافت و درک ما یک تغییر سریع ایجاد میکند. آدورنو در مورد موسیقی به این پدیده شنوایی تنزلی میگوید. در واقع این امر واکنش روشنفکری را علیه هنر بورژوازی کاهش میدهد.
2) و باز واکنش ما را در حد یک بچه تنزل میدهد زیرا فرم ترکیبهایی که اراده میکند فرد را تحت فشار قرار میدهد تا کودکانه فکر کند. تخدیر آن قدر در صنعت فرهنگی بالاست که تفکر آدم را در حد یک بچه کاهش میدهد.
3) صنعت فرهنگی در واقع یک ماشین فرهنگی است که دست و پای آگاهی را قطع میکند، آن را دفن میکند و تفکر انتقادی را نابود میکند.
2) این موضوع در دریافت و درک ما یک تغییر سریع ایجاد میکند. آدورنو در مورد موسیقی به این پدیده شنوایی تنزلی میگوید. در واقع این امر واکنش روشنفکری را علیه هنر بورژوازی کاهش میدهد.
2) و باز واکنش ما را در حد یک بچه تنزل میدهد زیرا فرم ترکیبهایی که اراده میکند فرد را تحت فشار قرار میدهد تا کودکانه فکر کند. تخدیر آن قدر در صنعت فرهنگی بالاست که تفکر آدم را در حد یک بچه کاهش میدهد.
3) صنعت فرهنگی در واقع یک ماشین فرهنگی است که دست و پای آگاهی را قطع میکند، آن را دفن میکند و تفکر انتقادی را نابود میکند.
آدورنو و صنعت موسیقی (بخشی از صنعت فرهنگی)
1) هنر مغتبر به سختی میتواند در برابر سرمایهدارای دوام بیاورد. چرا که متاسفانه افراد پیشرو به وسیله جامعه جویده میشوند و خودشان کالا زده میشوند.
2) سرمایهداری یک طبقهبندی از موسیقی کلاسیک یا جدی در برابر موسیقی لایت و مردمی میسازد.
3) غیر قابل فهم بودن موسیقی کلاسیک یک بخش از واکنش آوانگاردها نسبت به گریز ناپذیربودن مد است. چون از نظر آوانگاردها موسیقی کلاسیک برای عامه غیر قابل فهم است. آنها به ناچار موسیقیهای مد روز را میپذیرند.
1) هنر مغتبر به سختی میتواند در برابر سرمایهدارای دوام بیاورد. چرا که متاسفانه افراد پیشرو به وسیله جامعه جویده میشوند و خودشان کالا زده میشوند.
2) سرمایهداری یک طبقهبندی از موسیقی کلاسیک یا جدی در برابر موسیقی لایت و مردمی میسازد.
3) غیر قابل فهم بودن موسیقی کلاسیک یک بخش از واکنش آوانگاردها نسبت به گریز ناپذیربودن مد است. چون از نظر آوانگاردها موسیقی کلاسیک برای عامه غیر قابل فهم است. آنها به ناچار موسیقیهای مد روز را میپذیرند.
انتقادات به آدورنو1) روی صحبت آدورنو فقط با نخبگان تحصیل کرده است.
2) او اجازه داد برخی عناصر نوستالژیک در کارش نفوذ کند.
3) او رابطه میان فرهنگ والا و فرهنگ عامه را غلط میداند. چون به عقیده او فرهنگ عامه، قبل از سرمایهداری هم وجود داشته است.
4)آدورنو فقط بر روی عواطف خاصی که مربوط به نخبگان تحصیل کرده است، تمرکز میکند. برای مثال میتوان از او پرسید آیا عاشق شدن بتهوون با عاشق شدن مردم عادی کوچه و خیابان متفاوت است؟ به نظر میرسد آدورنو این گونه فکر میکند.
5) واکنشهای فرهنگ روشنفکری علیه فرهنگ کوچه و بازار خیلی بیشتر از آن چیزی است که آدورنو میگوید.
6) آدورنو درباره شانس نابود کردن سرکردگی صنعت فرهنگی تا حدی نا امید است. در صورتی که اگر این سرکردگی تا این حدفراگیر است چطور آدورنو میتواند آن را تشخیص دهد و خودش بیرون از آن بایستد؟
2) او اجازه داد برخی عناصر نوستالژیک در کارش نفوذ کند.
3) او رابطه میان فرهنگ والا و فرهنگ عامه را غلط میداند. چون به عقیده او فرهنگ عامه، قبل از سرمایهداری هم وجود داشته است.
4)آدورنو فقط بر روی عواطف خاصی که مربوط به نخبگان تحصیل کرده است، تمرکز میکند. برای مثال میتوان از او پرسید آیا عاشق شدن بتهوون با عاشق شدن مردم عادی کوچه و خیابان متفاوت است؟ به نظر میرسد آدورنو این گونه فکر میکند.
5) واکنشهای فرهنگ روشنفکری علیه فرهنگ کوچه و بازار خیلی بیشتر از آن چیزی است که آدورنو میگوید.
6) آدورنو درباره شانس نابود کردن سرکردگی صنعت فرهنگی تا حدی نا امید است. در صورتی که اگر این سرکردگی تا این حدفراگیر است چطور آدورنو میتواند آن را تشخیص دهد و خودش بیرون از آن بایستد؟
زندگی نامه سهراب سپهری
بیوگرافی کامل سهراب سپهری نقاش و شاعر قدیمی و ماندگار ایرانی به همراه عکس های “سهراب سپهری” و مجموعه ای کامل از سفرهای او به خارج را می توانید در قسمت بیوگرافی هنرمندان سایت نمناک مشاهده نمایید.
بیوگرافی: سهراب سپهری
- نام:سهراب
- نام خانوادگی:سپهری
- پیشه:نقاش وشاعر
- تولد:1307/7/5
- محل تولد :کاشان
- نام مادر :ماه جبین
زندگی سهراب سپهری
تولد سهراب سپهری
سهراب سپهری در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت. مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت. در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه 1326 آن را به پایان رساند.
سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه 1325 یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور 1327 در این اداره ماند.
در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت.
سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت. وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد.
اولین کتاب سپهری با نام "مرگ رنگ" در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود.
سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام "زندگی خواب ها" در سال 1332 سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند.
sohrab sepehri
خانواده سهراب
مادر سهراب، ماه جبین، که اهل شعر و ادب هم بود، در خرداد سال 1373 درگذشت. منوچهر سپهری، برادر ارشد سهراب و تنها برادر وی که هم بازی دوران کودکیسهراب بود نیز در سال 1369 درگذشت. او سه خواهر به نام های همایون دخت، پری دخت و پروانه دارد.
پریدخت سپهری ، خواهر وی ، صبح 18 بهمن 1395 در 86 سالگی درگذشت.
مرگ پدر سهراب سپهری
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود
دوران کودکی سهراب سپهری
دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید. سهراب سپهری چنین می انگاشت که دوران کودکی بسیار خوبی داشته است. او روزهایی سراسر شور و هیجان را در طبیعت باغ خانه می گذراند و لحظه هایی تکرار ناشدنی را تجربه می کرد. سهراب، عاشق روزهای آفتابی بود. اسفند کاشان را نیز به عنوان سرآغاز رویش جوانه ها و شکوفه ها خیلی دوست داشت.
سهراب سپهری، بهترین شاگرد مدرسه بود و همیشه سهراب را به عنوان نمونه معرفی می کردند. یکی ازسرگرمی های سهراب، گِل بازی در روزهای تابستانی بود. گرفتن حشرات مختلف، نگه داری برخی حیوانات مثل بوقلمون، اردک و مرغ و خروس، دیگر سرگرمیسهراب بود. گیاهان، در زندگی کودکانه سهراب سپهری جایی مهم و مؤثر داشتند. سهراب در آغوش طبیعت زنده و ملموس و همگون با وجودش می بالید و سال ها را پشت سر می گذاشت. صبح ها خیلی زود، وقتی که هوا هنوز گرگ و میش بود، از خواب برمی خاست و تا تاریک روشن غروب، به بازی و شیطنت می پرداخت. او همواره پس از انجام دادن تکلیف های مدرسه، نقاشی می کرد.
بیوگرافی کامل سهراب سپهری
دوران نوجوانی وجوانی
سهراب سپهری، اندک اندک دوران کودکی را پشت سر می گذاشت. شش سال ابتدایی تحصیل به پایان آمد. عادت کتاب خواندن، از زمان فراگیریِ خواندن و نوشتن در کودکی، در سهراب شکل گرفته بود و ساعت های معینی را مطالعه می کرد.
ورزش و شکار پرندگان نیز از دیگر سرگرمی های این دوران سهراب سپهری است. در اوقات فراغت هم به سرودن شعر و کشیدن تابلوهای نقاشی می پرداخت. در انجمن هفتگی شعر نیز شرکت می کرد. سهراب سال های تحصیل در دانشکده را با موفقیت پشت سر گذاشت. استعداد سرشار و شور و اشتیاقش برای فراگیری آموزه های تازه، تحسین و توجه استادان دانشکده را برمی انگیخت.
اولین شعر سپهری
سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت:
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی از دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار
زندگینامه سهراب
سهراب سپهری فرزند اسد الله سپهری در سال 1307 در روز 15 مهر ماه به دنیا آمد. کودکی خود را در کاشان در باغی بزرگ به سر آورد. این باغ که یکی از باغ های زیبای کاشان بود به اجداد وی تعلق داشت . در خاندان سپهری بزرگ مردانی ظهور کرده بودند که نامشان در تاریخ ادب و هنرایران ثبت شده است . در میان اجداد پدری سپهری نام مورخ الدوله نویسنده ناسخ التواریخ بیش از همه معروف است. او نیز بخش مهمی اززندگی و عمر خویش را دراین باغ به سر آورده بود و پس از اینکه در فن تاریخ نویسی مشهورشد برای خدمت به دربار قاجار احضار شد و این باغ همچنان به خاندان سپهری تعلق داشت تا اینکه پس از گذشت سالها ؛ کودکی باذوق با طبعی سرشار از لطافت در این باغ به دنیا آمد و بعدها یکی ازبزرگترین شاعران و نقاشان طبیعت گرا وطبیعت دوست ایران شد وآثارش مورد قبول همگان قرار گرفت سهراب این جنبه مهم ازشعر و شخصیت خویش را مدیون بزرگ شدن در این باغ و طبیعت بکر کاشان است .آری تاثیراین عوامل در شیفتگی سپهری به جلوه های زیبا وعمیق طبیعت را هرگز نمی توان نادیده گرفت . بعدهاسهراب پس از کسب شهرت وسرگرمی های گوناگون کاری ، در هر فرصتی که پیش می آمد به کاشان می رفت و در پناه خلوت این باغ به تفکرمی پرداخت سپهری سفرهای فراوانی به نقاط مختلف دنیا و شرق و غرب جهان کرد و تجربه های گرانبهایی اندوخت این سفرها افق دید زندگیش را روشن تر و وسیع تر نمود او عشق به سفر را چنین بیان می کرد :« آدم مسافر است پس تا می تواند سفر کند»
سپهری دهه اول و دوم زندگی خویش را بهفراگیری علم و هنر گذراند. دهه سوم زندگی اش را به کسب تجربه و سفر پرداخت و دهه چهار زندگی خویش را بیشتر به سفرهای دراز اختصاص داد. در این دوره بود که بارها به کشورهای ژاپن ، فرانسه ، ایتالیا، هندوستان ،آمریکا، و بسیاری دیگر از کشورهای شرق و غرب سفر کرد. سفرهای وی در اصل سیر و سلوک معنوی بود.این دیدگاه خاص او از سفر بویژه سفر به کشورهای شرق آسیا و آشناییش با ادیان هند و بودا شعر او را تحت تاثیر قرار داد .سپهری در این دوره به عنوان شاعری صاحب سبک ،دوستداران زیادی داشت . سهراب هیچگاه ازدواج نکرد.
عکس قدیمی سهراب سپهری
سبک شعر سهراب سپهری
سپهری از جمله شاعران معاصری است که شناخت درست و کافی با شعر و سبک نیما داشت. در عین پیروی از سبک نیما، خود صاحب سبک و خلاق بود. و خلاقیت سهراب در بیشتر در استفاده بدیع از رنگ و کلمه بوده است. سهراب سپهری شاعری تصویرگراست و این جنبه از شعر سهراب با طبیعت گرایی او مرتبط است؛ ضمن این که دیدگاه عارفانه دارد و خدا را در طبیعت جستجو می کند.اما آشنایی نداشتن با نمادها و رمز های شعری سهراب سپهری ابهاماتی را برای خوانندگان ایجاد می کند. شعر سهراب چون نقاشی او رنگارنگ است. وی در شعرش نگران انسان و سرنوشت اوست. او همه را به نگریستن دقیق تر در پیرامون خود و به جهانی برتردعوت می کند. همه ی اشیا برای او حیات دارند واین اشیا دارای روح و احساس هستند.
مجموعه آثار سهراب سپهری
- آثار منظوم سهراب:هشت کتاب، مرگ رنگ، زندگی خواب ها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز، ما هیچ ما نگاه، آوارکتاب، زندگی خواب ها
- آثار منثور سهراب سپهری:اتاق آبی
سهراب در سال 1337 دو کتاب "آوار آفتاب" و "شرق اندوه"را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال 1340 این دو کتاب را به همراه"زندگی خواب ها" زیر عنوان "آوار کتاب" منتشر کرد. در این کتاب سهراب سپهری می توان جلوه های زبان خاص او را دید و همچنین شور و شوق آمیخته با طبیعت گرایی را بیشتر دید. در مجموعه "شرق اندوه " سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزل های دوشعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" پنجمین و ششمین کتاب های سهراب سپهری هستند.
شهرت سپهری از سال 1344 با انتشارشعر بلند "صدای پای آب" آغاز شد. در "صدای پای آب" است که سپهری به فرم خاص خود در شعر دست می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از "صدای پای آب" به بعد به هماهنگی می رسند "صدای پای آب"، کنایه از صدای پای مسافری در سفر زندگی است. این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامه ی «آرش» درآبان همان سال منتشرشد. در سال 1345 شعر بلند "مسافر"که بیان سیرو سفر و دیدگاه فلسفی زندگیش بود منتشر شد که از درخشان ترین شعرهای فارسی دوره معاصر است.
سهراب سپهری در سال 1355 تمام هشت دفتر و منظومه خود را در "هشت کتاب" گردآورد هشت کتاب" نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است. و یکی از اثر گذارترین مجموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است.
مرگ سهراب سپهری
در سال 1358، ناراحتی جسمی سهراب سپهری آغاز و علائم سرطان خون در وی نمایان شد. در دی ماه همین سال جهت درمان به انگلستان سفر می کند و اسفند ماه به ایران باز می گردد.
سرانجام اول اردیبهشت 1359 ساعت 6 بعد ازظهر، در بیمارستان پارس تهران جان به جان آفرین تسلیم کرد. فردای آن روز با همراهی چند تن از اقوام و دوستش محمود فیلسوفی، صحن امامزاده سلطان علی، روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید. آرامگاه سهراب سپهری در ابتدا با قطعه آجر فیروزه ای رنگ مشخص بود و سپس سنگ نوشته ای از هنرمند معاصر، رضا مافی، با قسمتی از شعر «واحه ای در لحظه» از کتاب حجم سبز از سهراب سپهری، جایگزین شد:
به سراغ من اگر میایید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
این سنگ در مهر 1384 با بی دقتی کارگران و به علت سقوط مصالح ساختمانی بر روی آن ، شکست و با سنگ سفیدرنگ دیگری که سعی شده بود با سنگ قبلی شباهت داشته باشد تعویض شد. در 29 اسفند 1387، سنگ بزرگتر سیاهرنگی بر روی سنگ سفید نصب گردید.
سپهری در کشورهای خارجی
سال شمار زندگی سهراب سپهری
15مهر 1307:تولددرکاشان
خرداد 1319:به پایان رساندن دوره شش ساله ابتدایی در دبستان خیام ، کاشان
خرداد 1322:به پایان رساندن دوره اول دبیرستان در دبیرستان پهلوی سابق ، کاشان
خرداد 1324:به پایان رساندن دوره دو ساله دانشسرای مقدماتی پسران ، تهران آذر 1325:استخدام در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش )، کاشان
شهریور 1327:استعفا از اداره فرهنگ کاشان
شهریور 1327:شرکت در امتحانات ششم ادبی و گرفتن دیپلم کامل دوره دبیرستان
مهر 1327:آغازتحصیل در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران
1327:استخدام در شرکت نفت ، تهران
1328:استعفا از شرکت نفت پس از هشت ماه کار
1320:انتشار اولین مجموعه اشعار با عنوان «مرگ رنگ »
خرداد 1332:به پایان رساندن دوره نقاشی دانشکده هنرهای زیبا و دریافت لیسانس . احراز رتبه اول و دریافت نشان درجه اول علمی
1332 :آغاز کار به عنوان طراح در سازمان همکاری بهداشت ، تهران
1332:شرکت در چند نمایشگاه نقاشی در تهران
1332:انتشار دومین مجموعه اشعار با عنوان«زندگی خوابه»
آذر 1333:آغازکار در ادراه کل هنرهای زیبا(فرهنگ و هنر) در قسمت موزه ها و تدریس در هنرستانهای هنرهای زیبا
مهر 1334:ترجمه اشعار ژاپنی در مجله «سخن »
مرداد 1336:سفر به اروپا از راه زمینی تا پاریس و لندن . نام نویسی در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی (چاپ سنگی )
فروردین 1337 :شرکت در اولین بینال تهران
1337:سفر دو ماه از پاریس به رم
خرداد 1337:شرکت در بینال ونیز
1337:بازگشت به ایران
1337:آغاز کار در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرستی سازمان سمعی و بصری
فروردین 1339:شرکت در بینال دوم تهران . دریافت جایزه اول هنرهای زیبا
مرداد 1339:مسافرت به توکیو برای آموختن فنون حکاکی روی چوب . بازدید از شهرها و مراکز هنری ژاپن
1340:توقف در هند در راه بازگشت به ایران .تماشای آگره و تاج محل
سهراب سپهری نقاش ایرانی
اردیبهشت 1340:برگزاری نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی ، تهران
1340:انتشار مجموعه جدیدی از اشعار خود باعنوان «آوار آفتاب »
مهر 1340:آغازتدریس در هنرکده هنرهای تزئیینی ، تهران
1340:انتشار مجموعه دیگری از اشعار خود باعنوان «شرق اندوه»
اسفند1340:کناره گیری از مشاغل دولتی به طور کلی
خرداد 1341:برگزاری نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ ، تهران
دی 1341:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی دیگر در تالار فرهنگ
1342:شرکت در یک نمایشگاه گروهی در گالری گیل گمش ، تهران
تیر 1342:برگزاری نمایشگاه انفرادی در استودیو فیلم گلستان ، دروس ، تهران
1342:شرکت در بینال سان پاولو، برزیل
1342:شرکت در نمایشگاه گروهی هنر معاصرایران ، موزه بندر لوهاورفرانسه
1342:شرکت در نمایشگاه گروهی گالری نیالا،تهران
1342:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری صبا، تهران
1343:سفر به هند( تماشای بمبئی ، بنارس ،دهلی ، اگره ، غارهای آجانتا، کشمیر); سفر به پاکستان ( تماشای لاهور و پیشاور);سفر به افغانسان (اقامت در کابل ). بازگشت به تهران
1344:شرکت در یک نمایشگاه گروهی در گالری بورگز، تهران
1344:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری بورگز، تهران
آبان 1344:انتشار شعر بلند«صدای پای آب » در فصلنامه «آرش »
1344:سفر به اروپا(مونیخ و لندن ).بازگشت به ایران
1345:سفر به اروپا(فرانسه ،اسپانیا، هلند،ایتالیا، اتریش ). بازگشت به ایران
1345:انتشار شعر بلند «مسافر» در فصلنامه«آرش »
بهمن 1346:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری سیحون ، تهران
بهمن 1346:انتشار یک مجموعه اشعار جدید با عنوان «حجم سبز» توسط انتشارات روزن
بهمن 1346:برگزاری شب شعر سپهری در گالری روزن
1347:شرکت در یک نمایشگاه گروهی در گالری مس ، تهران
1347:شرکت در نمایشگاه فستیوال روایان ،فرانسه
خرداد 1347:شرکت در نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ انستیتو گوته ، تهران
شهریور 1347:شرکت در یک نمایشگاه گروهی دردانشگاه شیراز
سفرهای سهراب سپهری در روز شمار
1348:شرکت در فستیوال بین المللی نقاشی درفرانسه و اخذ امتیازمخصوص
1349:سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند.شرکت در یک نمایشگاه گروهی در شهر«بریج همپتن ». بازگشت به ایران پس از هفت ماه اقامت در نیویورک . سفر دوباره به آمریکا
1350:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری بنسن نیویورک . بازگشت به ایران
1350:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری لیتو، تهران
1351:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری سیروس ، پاریس
1351:انتقال نمایشگاه گالری سیروس به گالری سیحون ، تهران
1352:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی دیگر درگالری سیحون
1352:سفر به پاریس و اقامت در «کوی بین المللی هنره»
1353:سفر به یونان و مصر. بازگشت به ایران
دی 1353:شرکت درغرفه ایران در اولین نمایشگاه هنری بین المللی تهران
1354:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری سیحون
خرداد 1355:شرکت در نمایشگاه هنر معاصر ایران در «بازارهنر» بال ، سویس
خرداد 1356:انتشار «هشت کتاب » شامل مجموعه اشعار نشر شده
سپهری به اضافه مجموعه «ماهیچ ، ما نگاه » توسط کتابخانه طهوری ، تهران
1357:برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری سیحون
خرداد 1358:تجدید چاپ «هشت کتاب »
دی 1358:مسافرت به انگلستان برای درمان بیماری سرطان خون
اسفند 1358:بازگشت به ایران
اول اردیبهشت 1359:مرگ . در بیمارستان پارس ، تهران . دفن روز بعد در صحن امامزاده سلطان علی در قریه مشهد اردهال
عکس سنگ قبرهای سهراب سپهری
اولین سنگ قبر سهراب
سنگ قبر سهراب سپهری شاعر
آرامگاه سهراب سپهری
سنگ قبر سهراب سپهری
سفرهای خارج از کشور
• سفر به ایتالیا (وی از پاریس به ایتالیا می رود)؛• سفر به ژاپن (توکیو در مرداد 1339) برای آموختن فنون حکاکی روی چوب که موفق به بازدید از شهرها و مراکز هنری ژاپن نیز می شود؛• سفر به هندوستان (1340)؛• سفر مجدد به هندوستان (1342، بازدید از بمبئی، بنارس، دهلی، اگره، غارهای آجانتا، کشمیر)؛• سفر به پاکستان (1342، تماشای لاهور و پیشاور)؛• سفر به افغانستان (1342، اقامت در کابل)؛• سفر به اروپا (1344، مونیخ و لندن)؛• سفر به اروپا (1345، فرانسه، اسپانیا، هلند، ایتالیا، اتریش)؛• سفر به آمریکا و اقامت در لانگ آیلند (1349 و شرکت در یک نمایشگاه گروهی و سپس سفر به نیویورک)؛• سفر به پاریس و اقامت در «کوی بین المللی هنرها» (1352)؛• سفر به یونان و مصر (1353)؛• سفر به بریتانیا برای درمان بیماری اش سرطان خون (دی 1358).نمایشگاه های نقاشیاز جمله نمایشگاه های نقاشی که سهراب سپهری در آن ها حضور داشت، یا نمایشگاه انفرادی وی بودند، می توان به موارد زیر اشاره کرد:• اولین دوسالانهٔ تهران (فروردین 1337)؛• دوسالانهٔ ونیز (خرداد 1337)؛• دو سالانهٔ دوم تهران (فروردین 1339، برندهٔ جایزهٔ اول هنرهای زیبا)؛• نمایشگاه انفرادی در تالار عباسی تهران (اردیبهشت 1340)؛• نمایشگاه انفرادی در تالار فرهنگ تهران (خرداد 1341، دی 1341)؛• نمایشگاه گروهی در نگارخانه گیل گمش (تهران، 1342)؛• نمایشگاه انفرادی در استودیو فیلم گلستان (تهران، تیر 1342)؛• دوسالانهٔ سان پاولو (برزیل، 1342)؛• نمایشگاه گروهی هنرهای معاصر ایران (موزه بندر لوهار، فرانسه، 1342)؛• نمایشگاه گروهی در نگارخانه نیالا (تهران، 1342)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه صبا (تهران، 1342)؛• نمایشگاه گروهی در نگارخانه بورگز (تهران، 1344)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بورگز (تهران، 1344)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون (تهران، بهمن 1346)؛• نمایشگاه گروهی در نگارخانه مس تهران (1347)؛• نمایشگاه جشنوارهٔ روایان (فرانسه، 1347)؛• نمایشگاه هنر معاصر ایران در باغ مؤسسه گوته (تهران، خرداد 1347)؛• نمایشگاه دانشگاه شیراز (شهریور 1347)؛• جشنوارهٔ بین المللی نقاشی در فرانسه (اخذ امتیاز مخصوص، 1348)؛• نمایشگاه گروهی در بریج همپتن آمریکا (1349)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه بنسن نیویورک (1350)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه لیتو (تهران، 1350)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیروس (پاریس، 1351)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (1351)؛• اولین نمایشگاه هنری بین المللی تهران (دی 1353)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (1354)؛• نمایشگاه هنر معاصر ایران در «بازار هنر» (بال، سوییس، خرداد 1355)؛• نمایشگاه انفرادی در نگارخانه سیحون تهران (1357).
بیوگرافی فرانتس کافکا
خلاصه
سالهای جوانی
تحصیلات
زندگی حرفهای
زندگی شخصی
فعالیتهای ادبی فرانتس کافکا
میراث کافکا
زندگینامه پابلو پیکاسو – نقاش
بیوگرافی پابلو پیکاسو
پابلو پیکاسو یکی از پرکارترین و بانفوذترین هنرمندان قرن بیستم است. او در نقاشی، مجسمه سازی، قلم زنی، طراحی و سفال گری هزاران اثر خلق کرده است. وی مکتب کوبیسم را به همراه جرجیس براک در میان نقاشان جا انداخت و فن اختلاط رنگ بر پردهٔ نقاشی را به عالم هنر معرفی کرد.
در خلاصه زندگی نامه پیکاسو اینگونه آمده است که: پیکاسو در 25 اکتبر سال ۱۸۸۱ در مالاگا، شهری در اسپانیا به دنیا آمد. او فرزند یک نقاش تحصیل کرده به نام جوز روئیزبلنکو و ماریاپیکاسو بود که از سال ۱۹۰۱ نام خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر می دهد. پابلو پیکاسو از همان دوران کودکی به نقاشی علاقه پیدا می کند و از ده سالگی نزد پدرش که معلم یک آموزشگاه هنری بود. اصول اولیهٔ نقاشی را فراگرفت و دوستانش را با کشیدن نقاشی بدون بلند کردن قلم یا نگاه کردن به کاغذ سرگرم می ساخت.
در سال ۱۸۹۵ به همراه خانواده به بارسلونا تغییر مکان دادند و پابلو پیکاسو در آنجا در آکادمی هنرهای عالی به نام لالنجا به تحصیل مشغول شد. در اوایل کارش، دیدار او از مکان ها و گروه های مختلف هنری تا سال ۱۸۹۹ در پیشرفت هنریش بسیار تأثیرگذار بود. در سال ۱۹۰۰ میلادی اولین نمایشگاه پابلو پیکاسو در بارسلونا تشکیل شد. در پاییز همان سال به پاریس رفت تا در آنجا مطالعاتی در ابتدای قرن جدید داشته باشد و در آوریل ۱۹۰۴ در پاریس اقامت کرد و در آنجا به وسیلهٔ آثار امپرسیونیست خود به شهرت رسید.
نقاشی های پیکاسو
پابلو پیکاسو زمانی که به کار مشغول نبود، از تنها ماندن خودداری می کرد و به همین دلیل در مدت کوتاهی حلقهٔ دوستانش که شامل گیلائوم آپولنییر، ماکس جاکب و لئواستین و همچنین دو دلال بسیار خوب به نام های آمبوریسه ولارد و برس ول بود، شکل گرفت. در این زمان خودکشی یکی از دوستانش به روی پابلوی جوان تأثیر عمیقی گذاشت و تحت چنین شرایطی دست به خلق آثاری زد که از آن به عنوان دورهٔ آبی یاد می کنند. در این دوره بیشتر به ترسیم چهرهٔ آکروبات ها، بندبازان، گدایان و هنرمندان می پرداخت و در طول روز در پاریس به تحقیق بر روی شاهکارهایش در لوور و شب ها به همراه هنرمندان دیگر در میکده ها مشغول می شد. پابلو پیکاسو در دورهٔ آبی بیشتر رنگ های تیره را در تابلوهای نقاشی خود به کار می گرفت. اما پس از مدت کوتاهی اقامت در فرانسه با تغییر ارتباطات، جعبهٔ رنگ او به رنگ های قرمز و صورتی تغییر پیدا کرد. به همین دلیل به این دوره دوره رز می گویند. در این دوران پس از دوستی با برخی از دلالان هنر، شاعر آن زمان ماکس جاکب و نویسندهٔ تبعیدی آمریکایی، گرترود استین و برادرش لئو که اولین حامیان پابلو بودند، سبک او به طور محسوسی عوض شد به طوریکه تغییرات درونی او در آثارش نمایان است. و تغییر سبک او از دورهٔ آبی به دورهٔ رز در اثر مهم او به نام لسدیموسلس اویگنون نمونه ای از آن است.
کار پابلو پیکاسو در تابستان سال ۱۹۰۶، وارد مرحلهٔ جدیدی شد که نشان از تأثیر هنر یونان شبه جزیرهٔ ایبری و آفریقا بر روی او بود که به این ترتیب سبک پرتوکوبیسم را به وجود آورد که توسط منتقدین نقاش معاصر مورد توجه قرار نگرفت. در سال ۱۹۰۸ پابلو پیکاسو و نقاش فرانسوی جرجیس براک متأثر از قالب امپرسیونیسم فرانسوی سبک جدیدی را در کشیدن مناظر به کار بردند که از نظر چندین منتقد از مکعب های کوچکی تشکیل شده است. این سبک کوبیسم نام گرفت و بعضی از نقاشی های این دو هنرمند در این زمینه آنقدر به هم شبیه هستند که تفکیک آنها بسیار مشکل است. سیر تکاملی بعدی پابلو در کوبیسم از نگاه تحلیلی به منظر ساختگی و ترکیبی که آغاز آن در سال های ۱۳ـ۱۹۱۲. بود ادامه داشت در این شیوه رنگ های نمایش داده شده به صورت صاف و چند تکه، نقش بزرگی را ایفا می کند و بعد از این سال ها پابلو پیکاسو همکاری خود را در بالت و تولیدات تئاتر و نمایش در سال ۱۹۱۶ آغاز کرد و کمی بعد از آن آثار نقاشی خود را با سبک نئوکلاسیک و نمایش تشبیهی عرضه کرد.
این نقاش بزرگ در سال ۱۹۱۸ با الگا، رقاص بالت ازدواج کرد و در پاریس به زندگی خود ادامه داد و تابستان هایش را نیز در کنار ساحل دریا سپری می کرد. از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰ درگیر اختلاف عقیده با سوررئالیست ها بود و در پاییز سال ۱۹۳۱ علاقمند به مجسمه سازی شد و با ایجاد نمایشگاه های بزرگی در پاریس و زوریخ و انتشار اولین کتابش به شهرت فراوانی رسید.
عکس پیکاسو
در سال ۱۹۳۶ جنگ داخلی اسپانیا شروع شد که تأثیر زیادی به روی پیکاسو گذاشت به طوریکه تأثیر آن را می توان در تابلوی گورنیکا (۱۹۳۷) دید. در این پردهٔ نقاشی بزرگ، بی عاطفگی، وحشی گری و نومیدی حاصل از جنگ به تصویر کشیده شده است . پابلو اصرار داشت که این تابلو تا زمانی که دموکراسی ـ کشور اسپانیا به حالت اول برنگردد به آنجا برده نشود. این تابلوی نقاشی به عنوان یکی از پرجاذبه ترین آثار در موزهٔ مادرید سال ۱۹۹۲ در معرض نمایش قرار گرفت.
حقیقت این است که پابلو پیکاسو در طول جنگ داخلی اسپانیا، جنگ جهانی اول و دوم کاملاً بی طرف بود از جنگیدن با هر طرف یا کشوری مخالفت می کرد. او هرگز در این مورد توضیحی نداد. شاید این تصور به وجود آید که او انسان صلح طلبی بود اما تعدادی از هم عصرانش از جمله براک بر این باور بودند که این بی طرفی از بزدلی اش ناشی می شد. به عنوان یک شهروند اسپانیایی مقیم پاریس هیچ اجباری برای او نبود که در مقابل آلمان در جنگ جهانی مبارزه کند و یا در جنگ داخلی اسپانیا، خدمت برای اسپانیایی های خارج از کشور کاملاً اختیاری بود و با وجود اظهار عصبانیت پیکاسو نسبت به فاشیست در آثارش، هرگز در مقابل دشمن دست به اسلحه نبرد. او با وجود کناره گیری از جنبش استقلال طلبی در ایام جوانیش حمایت کلی خود را از چنین اعمالی بیان می کرد و بعد از جنگ جهانی دوم به گروه کمونیست فرانسه پیوست و حتی در مذاکرهٔ دوستانهٔ بین المللی در لهستان نیز شرکت کرد اما نقد ادبی گروهی از رئالیست ها در مورد پرترهٔ استالین، علاقهٔ پابلو پیکاسو را به امور سیاسی کمونیستی سرد کرد.
حقیقت این است که پابلو پیکاسو در طول جنگ داخلی اسپانیا، جنگ جهانی اول و دوم کاملاً بی طرف بود از جنگیدن با هر طرف یا کشوری مخالفت می کرد. او هرگز در این مورد توضیحی نداد. شاید این تصور به وجود آید که او انسان صلح طلبی بود اما تعدادی از هم عصرانش از جمله براک بر این باور بودند که این بی طرفی از بزدلی اش ناشی می شد. به عنوان یک شهروند اسپانیایی مقیم پاریس هیچ اجباری برای او نبود که در مقابل آلمان در جنگ جهانی مبارزه کند و یا در جنگ داخلی اسپانیا، خدمت برای اسپانیایی های خارج از کشور کاملاً اختیاری بود و با وجود اظهار عصبانیت پیکاسو نسبت به فاشیست در آثارش، هرگز در مقابل دشمن دست به اسلحه نبرد. او با وجود کناره گیری از جنبش استقلال طلبی در ایام جوانیش حمایت کلی خود را از چنین اعمالی بیان می کرد و بعد از جنگ جهانی دوم به گروه کمونیست فرانسه پیوست و حتی در مذاکرهٔ دوستانهٔ بین المللی در لهستان نیز شرکت کرد اما نقد ادبی گروهی از رئالیست ها در مورد پرترهٔ استالین، علاقهٔ پابلو پیکاسو را به امور سیاسی کمونیستی سرد کرد.
پیکاسو در سال ۱۹۴۰ به یک گروه مردمی ملحق شد و شمار زیادی از نمایشگاه های پابلو در طول زندگی این هنرمند در سال های بعد از آن برگزار شد که مهم ترین آنها در موزهٔ هنر مدرن نیویورک در سال ۱۹۳۹ و در پاریس در سال ۱۹۵۵ ایجاد شد. در ۱۹۶۱، این نقاش اسپانیایی با جاکوئیلین رکو ازدواج کرد و به موگینس نقل مکان کرد. پابلو پیکاسو در آنجا خلق آثار با ارزش خود همانند نقاشی، طراحی، عکس های چاپی، سفال گری و مجمسه سازی را تا زمان مرگش یعنی 8 آوریل سال ۱۹۷۳ در موگینس فرانسه ادامه داد. در سال های هشتاد یا نود سالگی، انرژی همیشگی دوران جوانیش بسیار کمتر شده بود و بیشتر خلوت می گزید. همسر دوم او جاکوئیلین رکو به جز مهمترین ملاقات کنندگانش و دو فرزند پیکاسو، کلاد و پالوما و دوست نقاش سابقش، فرنکویس گیلت به کس دیگر اجازهٔ ملاقات با او را نمی داد. گوشه گیری پابلو پیکاسو بعد از عمل جراحی پروستات در سال ۱۹۶۵ بیشتر شد و با اختصاص دادن تمام نیرویش به کار، در کشیدن تابلو جسورتر گشت و از سال ۱۹۶۸ تا سال ۱۹۷۱ سیل عظیم نقاشی هایش و صدها قلم زنی بشقاب مسی در معرض دید عموم قرار گرفت. این آثارش در این زمان توسط بسیاری از رویاپردازان نادیده گرفته شد به طوریکه داگلاس کوپر، آثار پایانی او را به عنوان آثار یک پیرمرد عصبانی در اتاق مرگ نامید. پابلو پیکاسو همچنین مجموعه ای قابل توجه از آثار دیگر نقاشان معروف هم دورهٔ خود مانند هنری ماتیس را نگهداری می کرد و چون هیچ وصیتن امهای در زمان مرگش نبود به عنوان مالیات ایالتی فرانسه، بعضی از آثار و مجموعه های او به دولت داده شد.
این نقاش و مجسمه ساز اسپانیایی با خلق آثارش گام مهمی در هنر مدرن برداشت. او در ابداع و نوآوری سبکها و تکنیکهای نقاشی بینظیر بود و استعداد خدادادی او به عنوان یک نقاش و طراح بسیار قابل اهمیت است. او در کار کردن با رنگ روغن، آبرنگ، پاستل، زغال چوب، مداد و جوهر بسیار توانا بود و با ایجاد آثاری در مکتب کوبیسم استعداد بی نظیر خود را به بهترین شکل به کار گرفت و با وجود آموزش محدود علمی (که تنها یک سال از دورهٔ تحصیلاتی را در آکادمی رویال مادرید به پایان رساند) تلاش هنرمندانه ای را در تغییر جهت فکری خود انجام داد. از پابلو پیکاسو به عنوان پرکارترین نقاش تاریخ یاد می شود. در حالیکه دوستانش به او توصیه می کردند که در سن هفتاد و هشت سالگی دست از کار بردارد اما او مخالفت می کرد. مرگ او در حالی به وقوع پیوست که با تعداد زیادی تابلو و آثار ارزشمند، مرکب از علائق شخصی و به دور از در نظر گرفتن بازار هنر یک ثروتمند محسوب می شد. و اخیراً در سال ۲۰۰۳ خویشاوندان پیکاسو موزهٔ وقف شده ای را در زادگاه پیکاسو یعنی مالاگا به نام موسیوپیکاسو مالاگا راه انداختند.
زندگی نامه ژان ژاک روسو
" ژان ژاک روسو"، انديشمند و نویسندهي بزرگ فرانسوی در ۲۸ ژوئن سال ۱۷۱۲ در شهر "ژنو" سویس، از خانوادهاي فرانسوي و پروتستان به دنيا آمد و در شب دوم ژوئیهي ۱۷۸۷ در قصر "آرمی نوویل" در حوالی پاریس در گذشت.
" ژان ژاک روسو"، انديشمند و نویسندهي بزرگ فرانسوی در ۲۸ ژوئن سال ۱۷۱۲ در شهر "ژنو" سویس، از خانوادهاي فرانسوي و پروتستان به دنيا آمد و در شب دوم ژوئیهي ۱۷۸۷ در قصر "آرمی نوویل" در حوالی پاریس در گذشت.
"ژان ژاک"، اندکی پس از به دنيا آمدن، مادر خود را از دست داد و بستگانش از او پرستاری ميکردند. پدرش ساعت ساز بود و تا ده سالگی از او نگهداري میکرد و کتابهای زیادی به او ميداد تا با خواندن آنها، نيروي خرد و انديشهاش پرورش یابد. روسو دلبستگي زیادی به کتاب "زندگی مردان بزرگ"، نوشتهي "پلوتارک" داشت.
پس از چندی، پدر روسو به دليل زد و خورد با یک شخص ناشناس، از "ژنو" گریخت و پسرش "ژان ژاک" ده ساله را به برادرش، که یک کشیش پروتستان بود، سپرد. خانوادهي روسو در اصل فرانسوی بودند، ولی در سال ۱۵۴۹ برای گریز از کشته شدن بدست کاتولیکها به ژنو روی آوردند. پس از چند ماه، عموی روسو او را به کشیش پروتستان دیگری به نام "لامبرسیه" (به فرانسوی: Lambercier) در دهکدهای در جنوب ژنو به نام "بسی" سپرد و روسو نزديك به دو سال را نزد او و خواهرش گذراند.
ژان ژاك در آن دهكده با طبیعت خو گرفت و ويژگيهاي روحی او یعنی عشق به طبیعت و درخت و سبزه و صحرا پديدار شد. وي با پايان دوران ابتدایی، به "ژنو" بازگشت و شاگرد یک شكايت نامه نویس دادگستری شد.
روسو در کتاب "اعترافات" خود نوشته است که در این دوران دارای گرايشهاي جنسی مازوخیستی بوده و گاهی خود را در برابر زنان تنها، به امید تازیانه خوردن از آنها، برهنه میکرده است.
وي در آوریل ۱۷۲۵ پس از چند هفته منشیگری، شاگرد یک گراورساز شد و سه سال نزد او کار کرد، ولي چون استادش او را کتک می زد، در ۱۴ مارس ۱۷۲۸ از "ژنو" گريخت. وی چندی در "ساوآ" به ولگردی روزگار گذرانید و در آنجا نزد "لوییز دو وارانس" که به تازگی از همسر خود جدا و کاتولیک شده بود، فرستاده شد. "مادام دو وارانس"، که روسو در اعترافات خود از او با نام "مامان" یاد کرده است، از روسو سيزده سال بزرگتر بود و نه تنها سرپرست، بلکه در آينده، معشوقهي او نیز شد. روسو که از نخستين روز دیدار با "مادام دو وارانس" به او دلبسته بود، در اعترافات خود ميگويد که بارها عاشق شده است، ولی هیچکدام از این عشقها به زیبایی دلبستگي او به "مامان" نبودند.
"مادام دو وارانس"، ابتدا او را به "تورین" فرستاد تا کاتولیک شود. پس از آن، روسو نزد "مامان" در "شارمت"، دهکدهای در نزدیکی "اَنسی"، مسكن گزيد و موسیقی را نزد سرپرست خود آموخت.
روسو در کتاب اعترافات خود نوشته است که در این دوران، به پیشنهاد "مادام دو وارانس" چندین بار با او همبستر شده است. روسو از سالهاي زندگی در "اَنسی"، به عنوان بهترین دوران زندگی خود یاد کرده است. وي در سال ۱۷۳۰، سفری به "نوشاتل" کرد و در آن سفر، ديدار کوتاهی با پدرش - که دوباره ازدواج کرده بود- داشت. او برای فراهم كردن هزينههاي این سفر به آموزش موسیقی پرداخت.
وي پس از گذراندن زندگيهاي گوناگون، به "انسی" بازگشت و در سال ۱۷۳۸ به سن ۳۶ سالگی در "شارمت" به مادام "وارنس" پيوست و با جدیت و پشتکار ستودني، به تکمیل دانستنيها و كسب دانش در رشته های گوناگون و بررسي دقیق نويسندگان و فلاسفه و منتقدین [ =خردهگيران ] پرداخت.
روسو در سال ۱۷۳۹، نخستين کتاب خود را در وصف دهکدهای که در آن زندگی میکرد، نوشت.
مادام وارنس دوست دیگری داشت و با روسو دست به کارهای گوناگون زدند، تا اینکه در سال ۱۷۴۰ به عنوان دایه در "لیون" کاری پیدا کرد و پس از چندی دوباره به "شارمت" بازگشت و پس از دو سال در تابستان ۱۷۴۲، رهسپار پاریس شد.
یکی از دلبستگيهاي روسو، موسیقی بود. در سال ۱۷۴۲، در حالی که به دنبال ثبت شیوهي جدیدی برای نوشتن موسیقی به پاریس سفر کرده بود، با "دنیس دیدرو" آشنا شد. بيشتر زمان خود را به بررسي و انديشيدن مي گذراند، تا اینکه منشی سفارت فرانسه در "ونیز" شد، ولي چون به آسانی با کسی نمی ساخت، به زودی سفارت را رها کرد و در سال ۱۷۴۴، فقیر و بیچاره تر از هنگام رفتن، از راه "سمپلن" به پاریس بازگشت و در مهمانخانهی کوچک "سن کانتن" مسكن گزيد. وي در آنجا با خدمتکار مهمانخانه به نام "ترز لوواسور" که دختری مهربان و خودماني، ولي نادان و خشن بود، آشنا شد و تا دم مرگ با او به سر برد. این زن از هوش چندانی برخوردار نبود و روسو نمی گذاشت که در سالن های پاریس (که جاي گرد آمدن زنان و مردان روشنفکر بود) همراه او باشد.
روسو کتابچهي کوچکی نوشته بود که در آن واژگان كاربردي همسرش و معنای [=چَم] آنها را ذکر کرده بود. روسو و همسرش دارای پنج فرزند شدند، که هر کدام را به یتیمخانه سپردند.
در سال ۱۷۴۹، روسو با دیگر فیلسوفان عصر روشنگری همراه شد و به نوشتن مقالاتی در رابطه با موسیقی در "آنسیکلوپدی" پرداخت. او با شرکت و برنده شدن در مسابقهي آکادمی "دیژون" در سال ۱۷۵۰ و نوشتن نخستین رسالهي خود، برندهي جایزهي نخست این آکادمی شد.
پيش از این در سال ۱۷۴۵ در ضمن ِ مسافرتی به "ژنو"، به مذهب نخست خود که "کالوینیست" بود، درآمد. در بازگشت از ژنو، فراخوان دوستی به نام "مادام دپینه" را پذيرفت و به همراه "ترز " در محل زیبایی مسكن كردند، ولی نه مادام دپینه و نه ترز از زندگانی روستایی که روسو با دلبستگي زیادی بدان خوگرفته بود و همهي زمان خود را در وادی سرسبز آن نواحی سپري می کرد، چیزی سردرنمی آوردند.
روسو در سال ۱۷۵۷ در "مونت مورانسی" ملک پرنس "دوکنده" سكونت گزيد. کمی پس از آن، به "ارمیتاژ " ملک "مارشال دو لوکزامبورگ" رفت و به نوشتن كارهاي بنيادي خود پرداخت.
وي در سال ۱۷۵۸، نامهای به "دالامبر" نوشت و در ۱۷۵۹، رمان پرآوازهي خود به نام "هلوئیز جدید" و در ۱۷۶۲، "قرارداد اجتماعی"و سرانجام، در همان سال کتاب "امیل" را منتشر كرد كه خشم پارلمان فرانسه را نسبت به نويسنده برانگیخت و حکم بازداشت او صادر شد، تا اینکه در شب دهم ژوئن ۱۷۶۲ به سویس گريخت. از این زمان به بعد، آرامش و راحتی نسبی از او گرفته شد.
پس از مدتی، از "ژنو" و "برن" گريخت و در گوشهای که از پادشاه پروس یعنی "فردریک دوم" بود، سكونت گزيد و مدت هجده ماه را با آسودگي به سر برد ؛ ولی باورهاي مذهبی و گفتگوهاي او در اين درباره، روحانیون "کالوینیست" را دگرگون ساخت و خانهاش را سنگسار کردند ؛ تا اینکه در سال ۱۷۶۵ از آنجا نیز گریخت و چند هفته در جزیره زیبای "سن پیر" در ميان دریاچه "بی ان" نزدیک "نوشاتل" اقامت گزید، ولی به حکم سنای "برن"، از آنجا هم آواره شد و از راه "سمپلن" به "پاریس" رفت و در همین وقت بود که "هیوم "فیلسوف معاصر و سرشناس انگلیسی، نویسندهي دربهدر را در انگلستان پناه داد و در ۱۳ ژانویه ۱۷۶۶ به لندن وارد شد و در "ووتون " در قصر یکی از دوستان "هیوم" ساكن گرديد و در همین قصر، نوشتن کتاب اتوبیوگرافی خود، "اعترافات"، را آغاز کرد.
بدبختانه، سالهای آوارگی، روحیهي او را به شدت متاثر كرده بود و كمابيش به سرحد جنون رسانده بود و او تا پایان زندگی خود، دچار آشفتگيهاي مازوخیستی و پارانویا بود، به گونهاي که گمان میکرد همه بر ضد او توطئه میکنند.
در این هنگام، مقالهي مشهوری بدون نام نویسنده منتشر شد که مزین به آرم پادشاهی پروس بود. در این مقاله به شکل طنز آمیزی نوشته شده بود که اگر روسو خواهان درد و رنج است، فردریک کبیر پادشاه پروس از آنجا که دوستدار روشنفکران است میتواند این درد و رنج را برای روسو فراهم کند و به روسو پیشنهاد شده بود که به پروس بیاید. این مقاله سبب شد که روسو با هیوم قطع رابطه کند، چرا که میپنداشت او در نوشتن آن مقاله نقش داشته است.
از اين رو در ماه مه ۱۷۶۷ وارد فرانسه شد و در ملک "پرنس دو کنتی" و سپس در "لیون" و "گرنوبل" ساکن گردید و سرانجام، در سال ۱۷۷۰ به پاریس بازگشت. او در این زمان کتاب "اعترافات " خود را در ملک "پرنس دوکنتی" به پایان رسانیده بود. در پاریس در اتاق كوچكي زندگي ميكرد و از کپی کردن نتهای موسیقی و پانسیون بسيار كمي به زحمت روزگار ميگذراند. مدت هشت سال زندگی كمابيش آرامی داشت و آوازهي او در همهي اروپا پیچیده بود. تا اینکه در سال ۱۷۷۸ در قصر "ارمی نون ویل" سكونت گزيد و در روز دوم ژوئیهي ۱۷۷۸ به دليل سکتهي مغزی، در منزل خود در نزدیکی پاریس چشم از جهان فروبست. برخی از همزمانان او همچون "مادام دوستال" بر اين باور بودند که او خودکشی کرده است. "رویاهای گردشگر تنها"، اثر خیالبافانهي ناتمام او و کتاب پرآوازهي "اعترافات"، که شرح زندگی شصت و شش سالهي اوست، پس از مرگش به چاپ رسيدند.
كتابهاي ژان ژاك روسو بر اين پايهاند :
· گفتگويي پیرامون موسیقی مدرن (۱۷۴۳)
· رساله دربارهي دانش و هنر (۱۷۵۰)
· غیبگوی روستا، اپرا (۱۷۵۲)
· نارسیس یا عاشق خود، کمدی اجرا شده از سوي بازیگران لوئی پانزدهم در ۱۸ دسامبر ۱۷۵۲
· گفتار دربارهي منشاء نابرابری میان انسانها (۱۷۵۵)
· نامهای به دالامبر دربارهي تئاتر (۱۷۵۸)
· نامههای اخلاقی (۱۷۵۸)
· ژولی یا الوئیز جدید (۱۷۶۱)
· قرارداد اجتماعی (۱۷۶۲)
· امیل یا تربیت (۱۷۶۲)
· نامههایی از کوهستان (۱۷۶۴)
· اعترافات (۱۷۶۵-۱۷۷۰)
· رویاهای گردشگر تنها، كه ناتمام ماند.
· گفتگويي پیرامون موسیقی مدرن (۱۷۴۳)
· رساله دربارهي دانش و هنر (۱۷۵۰)
· غیبگوی روستا، اپرا (۱۷۵۲)
· نارسیس یا عاشق خود، کمدی اجرا شده از سوي بازیگران لوئی پانزدهم در ۱۸ دسامبر ۱۷۵۲
· گفتار دربارهي منشاء نابرابری میان انسانها (۱۷۵۵)
· نامهای به دالامبر دربارهي تئاتر (۱۷۵۸)
· نامههای اخلاقی (۱۷۵۸)
· ژولی یا الوئیز جدید (۱۷۶۱)
· قرارداد اجتماعی (۱۷۶۲)
· امیل یا تربیت (۱۷۶۲)
· نامههایی از کوهستان (۱۷۶۴)
· اعترافات (۱۷۶۵-۱۷۷۰)
· رویاهای گردشگر تنها، كه ناتمام ماند.
انديشههاي روسو
انديشههای او در زمينههای سياسی، ادبی و تربيتی، تأثير بزرگی بر معاصران گذاشت. اگر چه روسو، از نخستين روشنگرانی است که مفهوم "حقوق بشر" را به گونهاي روشن به کار گرفت، ولي نزد او از اين مفهوم تنها میتوان به چَمي ويژه و محدود سخن به ميان آورد. رويهم رفته، بايد گفت که او راديکال تر از "هابز" و "لاک" و "منتسکيو" میانديشيد. شايد به همين دليل است که برخی از پژوهشگران تاريخ انديشه، وی را در ادامهي سنت فکری عصر روشنگری نمیدانند، بلکه انديشهی او را بيشتر در نقد فلسفهی روشنگری ارزيابی میکنند.
برای روسو، چشم پوشي انسان از آزادی، به چَم چشم پوشي از منش انسانی و "حق بشری" است. از آزادی به مثابهي آزادی اراده، نميتوان چشم پوشی كرد، چرا که اين آزادی، پيش شرط انسان بودن و آيين اخلاقي انسانی به شمار میرود. انسان برای او تنها هنگامی انسان به معنای راستين کلمه است که آزاد باشد. برای روسو، همهی انسانها از بدو زايش آزاد و برابرند. او ميگويد:
"انسان آزاد زاده میشود و همه جا در بند است. "
به نظر روسو، انسان در "وضعيت طبيعی" ، با وجود برخورداری از آزادی نامحدود ظاهری، به چَم راستين کلمه آزاد نيست، بلکه موجودی است که اميال خودخواهانهی نهفته در وجودش، انگيزشها و رانشهاي او را روشن میسازد. انسان زمانی به چَم راستين کلمه آزاد است که به ذاتی اخلاقی دست يابد و به عنوان "شهروند" از قوانينی که خود نهاده، پيروی کند و در راستای خير همگاني و رفاه اجتماعی گام بردارد. پس اگر آزادی طبيعی همهی افراد، آزادی نامحدود است، آزادی شهروندی، آزادی تعيين شده از سوي جمع و بنابراين، آزادی محدود شدهی فردی است. به اين ترتيب، روسو تلاش میکند، گونهاي هماهنگی ميان آزادی فردی و جمعی ايجاد نمايد
از ديد روسو، انسان، آزادی طبيعی را با آزادی شهروندی جابهجا میکند و در ازاي "حقوق" نامحدودی که از دست میدهد، امنيت حقوقی و تضمين مالکيت شخصی را به چنگ میآورد.
انديشههای او در زمينههای سياسی، ادبی و تربيتی، تأثير بزرگی بر معاصران گذاشت. اگر چه روسو، از نخستين روشنگرانی است که مفهوم "حقوق بشر" را به گونهاي روشن به کار گرفت، ولي نزد او از اين مفهوم تنها میتوان به چَمي ويژه و محدود سخن به ميان آورد. رويهم رفته، بايد گفت که او راديکال تر از "هابز" و "لاک" و "منتسکيو" میانديشيد. شايد به همين دليل است که برخی از پژوهشگران تاريخ انديشه، وی را در ادامهي سنت فکری عصر روشنگری نمیدانند، بلکه انديشهی او را بيشتر در نقد فلسفهی روشنگری ارزيابی میکنند.
برای روسو، چشم پوشي انسان از آزادی، به چَم چشم پوشي از منش انسانی و "حق بشری" است. از آزادی به مثابهي آزادی اراده، نميتوان چشم پوشی كرد، چرا که اين آزادی، پيش شرط انسان بودن و آيين اخلاقي انسانی به شمار میرود. انسان برای او تنها هنگامی انسان به معنای راستين کلمه است که آزاد باشد. برای روسو، همهی انسانها از بدو زايش آزاد و برابرند. او ميگويد:
"انسان آزاد زاده میشود و همه جا در بند است. "
به نظر روسو، انسان در "وضعيت طبيعی" ، با وجود برخورداری از آزادی نامحدود ظاهری، به چَم راستين کلمه آزاد نيست، بلکه موجودی است که اميال خودخواهانهی نهفته در وجودش، انگيزشها و رانشهاي او را روشن میسازد. انسان زمانی به چَم راستين کلمه آزاد است که به ذاتی اخلاقی دست يابد و به عنوان "شهروند" از قوانينی که خود نهاده، پيروی کند و در راستای خير همگاني و رفاه اجتماعی گام بردارد. پس اگر آزادی طبيعی همهی افراد، آزادی نامحدود است، آزادی شهروندی، آزادی تعيين شده از سوي جمع و بنابراين، آزادی محدود شدهی فردی است. به اين ترتيب، روسو تلاش میکند، گونهاي هماهنگی ميان آزادی فردی و جمعی ايجاد نمايد
از ديد روسو، انسان، آزادی طبيعی را با آزادی شهروندی جابهجا میکند و در ازاي "حقوق" نامحدودی که از دست میدهد، امنيت حقوقی و تضمين مالکيت شخصی را به چنگ میآورد.
منبع: سایت ره پو