دیریست که مردم ز قولت ستم کشید و به گفتار هایت گردن بریده شده و با حکمت به زن ها تجاوز شده و به نام هایت آزادی را در اسارت در آورده و با سخن های گفته و ناگفته ات زبان خلق بریده اند و گوش ها را بریده اند و زندگی را شهوت خدایی در میان مردم جلوه داده اتد آیا میدانی که تو نه خدایی و نه احساسی، نه درکی، نه شعوری، آیا میدانی که هرکسی بهشت بنام تو و به یاد می آفریند و نادانان و جاهلان را سپر نجات برای خود و استعمار انسانهای دیگر به کام مرگ می فرستند؟
میدانم که تو نمیدانی و چشم نظاره گر نداری و قدرتی هم نداری و آنکه تملک و تملق بلد است قدرت جهان است و آنکه ندیمی بلد است غلام قدرتمندان و آنکه هیچ نمیداند و قدرت و تملک و تملق بلدنیست در زندان جهل و جامعه می پوسد و جسدش برای همیش در گودال نابود میشود
آیا میدانی که برترین های که تو در کتابت ذکر کرده ای همان زور مندان و ثروتمندان نیست که امروز بنام نظام بازار آزاد و دموکراسی همه را تسخیر و فقرا را برده کار می کنند؟
من همه را میدانم و میدانم که در هیچ جایی وجود نداری و آنچه منشا حیات است همان سنوزوئیک، پالوزوئیک و میزوزوئیک است که بنیاد اصلی زندگی را ماده و ذرات ماده که عبارت از اتم است تشکیل میدهد و تو هیچ نقشی در حیات انسانها نداری!
میدانم که مرگ چرا هست و انسانها چرا می میرند؟
چون انسان ها با وجود طول عمر و کارهای زیاد نابودی سلول ها و خالی شدن مکان های تولید حجروی می میرند
میدانم که هزاران مکروب وجود انسانها را آلوده می کند و موجودات و گرمی و سردی هوا نشانه مرگ است
میدانم که دیگر باز نمی گردد حیات
تا بدانیم و ببینیم مشکلات و انقیاد
مرگ هر گز راز مردم را نمیداند ولی
این خدا نیست که میگیرد هزاران احتیاط
مرگ مردم
دانش اموال و فقر روزگار
کسوت تو در جهالت رازیست ماندگار
این جهنم خانه را بردار که مردم راحتی
بر دَری داند بکوبد تا ابد زان گستری
این همه رنج و تلاطم
این همه گنج سباوون
این همه ظلم و تجاوز
این همه
این همه
یا خدا باش و خدایی ات بنما
یا برو در بگشا که خدایی بکنم
میدانم که هزاران مکروب وجود انسانها را آلوده می کند و موجودات و گرمی و سردی هوا نشانه مرگ است
میدانم که دیگر باز نمی گردد حیات
تا بدانیم و ببینیم مشکلات و انقیاد
مرگ هر گز راز مردم را نمیداند ولی
این خدا نیست که میگیرد هزاران احتیاط
مرگ مردم
دانش اموال و فقر روزگار
کسوت تو در جهالت رازیست ماندگار
این جهنم خانه را بردار که مردم راحتی
بر دَری داند بکوبد تا ابد زان گستری
این همه رنج و تلاطم
این همه گنج سباوون
این همه ظلم و تجاوز
این همه
این همه
یا خدا باش و خدایی ات بنما
یا برو در بگشا که خدایی بکنم