۱۳۹۶/۶/۲۹

زباله ها را برداشتند

انسان 
گناه کبیره دشت و بیابان است
کویر
کویر خشک و بی آب هزاران درد فریاد است
نمیدانم
گمانم درد سرهایی زیاد در راست
که یکایک 
ندای کودکان جاده ها خاموش است 
شراب ما
عزیزیست که دست اندر دهان دارد 
نه آنکه 
روز را در سرنوشت مردم هوشیار است
تمام بندگی 
اسرار پنهان سیه روزان است 
بریز آخوند لامذهب 
بریز ملایی تک بیرق
بریز آن کودکان سر به نیست دشت هایت را 
می بوسم دست هایش را 
می گیرم آه هایش را 
که من و تو 
همه در یک راهیم 

خاطرات، ضعف، ناامیدی