۱۳۹۶/۷/۶

از زندگی خویش خدایانی ساخته ایم

از زندگی خویش
خدایانی ساخته ایم
در هجر او
همه را باخته ایم 
کس نیست که گوید
 روید آنسوی بیابان
کز آبله ی تن زندگی شود آسان 
از هیچ به هیچ است 
همین دجله و ایام
تا خاک به دست و شناور بروی خاک
این گنج مصیبت زده آمار ساخته ایم 

من رفتم و دیدم بت خانه ی مردم را 
نیست که نیست هیچ به جز نام خام دو چند تا

مردم 
چرا اینقدر 
به خوش باوری هایش
دل داده و دلباخته و رنج کشیده
خون داده و‌خون ریخته و قلب شکسته 

گاهی فراتر از هجر خدای که سرشت
قال گفته و خال کوفته و رنگ بباخته

آگاه شوید از درد و‌پریشانیی ما 
یک روز دیگر رفت به کام دل آنها