چشمان آدمی
کور باد
شهر ها
گیریه ی یتیمان دارند
خس و خاکی
ز نیستان دارند
هر که را دستی رسد
نقش سلیمان دارند
سالهاست
دل از شهر بریدن نتوان کرد
چون اشک یتیمان نظاره نتوان کرد
هردم
همه بریان شده میروند
در خاک و خسی شهر
فریمان شده میروند
اینان همه شیطان صفتان گذریست
باخون و اشک یتیمان
خنداه شده میروند
شاهد باش هر که در این شهر زیست
با گرد و غبار
با اشک و آه
پایمال شده میروند