۱۳۹۶/۷/۲

زبان بریده ها

کنار پنجره تاریک 
برگ زرد
سایه ی در اتاق است 
چراغ ها خاموش اند

کسی دنبال تنهایی ام نیست
منم 
خشکیده 
کنار ایوان 
زیر برگ سایه ی زرد
اندوه بی شمار 
هزاران گل پژمرده 
بیمار
تنها 
عاشق و دلباخته 
همه را 
تکرار می کنم 
کسی را یارای رسیدن نیست
کسی را توان پرسیدن نیست
برگ زرد سایه ی تاریکیست

همه جا را پوشانده 
سکوت محض
سایه ی طولانیست 

چه عجب است 
تنهایی
گاهی هوس رفتن 
گاهی سکوت شکستن 
گاهی آبتنی از گناه 
نه 
من که گناهی نکردم 
باغچه ی خشکیده ام 
تنابی مرا بس است 

نه 
این ها مال من نیست 
جبر و اختیار من نیست 
درد من 
درد تنهایی از رویاهای برگشته
هزاران چوب دار رفته
هزاران طوفان زده 
هزاران اسیری در اسارت
هزاران فقیر و درمانده 
فقدان آزادی است 
درد من 
سکوت عالم را شکستن است 
درد من 
آزادی هر فرد است 
بدور از همه چیز
ایوان را سایه برگ 
پوشانده است 
تنهایی 
تاریکی
درد 
اندوه 
همه مال من است 

منی تنها 
آشفته .........


سرزمین بی کسی