۱۳۹۶/۷/۵

جاده های خون

سالهاست 
روی جاده آزادی 
قدمی ننهاده ایم

خم شده ایم 
تعظیم نموده ایم 

به بهانه ی تعظیم 
شمشیر بران 
روی گردن های کلفت مان 
فرود آمده 
و ما با سر فرو رفته ایم 
با گردن پرخون 
با چهره آلوده 
با زبان دهان برآمده

مگس ها جشن گرفتند
کرم ها 
بر جسد مان رقصیدند 
گوشت خواران 
دندان ها را 
بر بدن خمیده و آرام 
فرو برده و‌لذت برده اند
تنها مائیم 
که روی جاده های خون 
افتاده ایم 
و 
آنکه مرجعیست 
برجسد مان 
میخندد 
و لعنت میدفرستد 
و 
از دیدن 
غرق در خون بودن مان 
لذت می برند
جاده
جاده خون است 
جاده ی آزادی نیست 

بدانید 
آنجا 
قدم های خداست 
صدا های مرگ آور خداست 
نعره خداست 
تنها مرگ 
یار مان است 
و ناراض نیست 


زندگی (ضرب صفر)