۱۳۹۶/۶/۲۲

ما خاک را به چشم ضعیفان نمی زنیم

ما خاک را به چشم ضعیفان نمی زنیم
ما خار به چشم یتیمان نمی زنیم 

ما سالهاست که زخم ستم کشیده ایم 
با آه یتیمان زولانه زدست کشیده ایم 

این عمر ماست که عجایب جهان را بنگریم
وز کوه و دشت خار مغیلان را بنگریم

شب تا سحر پشت پنجره دست بسته بوده ایم
با نان خشک جگر خسته بوده ایم

گاه آه مرگ گاه زخم سر، گاه مشت و گاه لگد
گاه تیغ و گاه تبر، گاه خشم تا کبد

آخر چه شد درد هزار شب شکسته را
با چوب و تار، دار ستون شکسته را 

هر دم فضای مرگ تا گلوی ما رسیده بود
تا صبح و شب عزای بی بها رسیده بود

حالاست که طعنه ی درد ستم بریده ایم
با قول خویش خون جگر بریده ایم 

تا دام بداند که حریف عقل و منطقیم
دستیار هر یتیم و دردمند هر فقیریم