جاده های تار
عجایبیست بی مبالا
تلخ کامی های رهگذر تنها
تنها
روی هر ریگی
گرده هایی
خسی
خاری
قدم بگذار
هراس کنان
چشمانت
سایه خودت را
هیولایی ترسیم کند
راه رفتنت عبث شود
کسی
از کنارت بگذرد
با تلخکامی
زندگی ات را برباید
چقدر سخت است
کسی
حتا
از امید هایت نداند
و
خاموشی ات
هزار قلبی
را
بعد از تو بشکند
هزار
قطره ی
روی خاکت بریزد
هزار گلی بروید
هزار قناری
آواز بخواند
تا
انتهایی جاده ی ناپیموده