عشق پنهانی زبان خلق را ببریده است
کز سموم خشم مردم عشق ها ببریده است
کنج کنج کره ی آدم میسوزد هردمی
تا ییلاقی ها همه زیبایی ها ببریده است
هردم از کنج مساجد سنگ بویی در مشام
سنتی ترویج و عشق بازی ها ببریده است
هر که داد از عشق و شادابی زند در بین خلق
بهر خود مرگ جوانی بهر محبوب دل ببریده است
هر قدر جاهل میان جاده های زندگیست
راز انسان را ز دلها تا زمان ها ببریده است
اینقدر ملای خائین داد نزن از بهر ما
دست های بیخ تنبانت را ببریده است