۱۳۹۶/۷/۱۸

حاکم گم کردگان شهر

همگی دور زدند گرد شهر را، ترانه خواندند شعر خواندند، نغمه سرایی کردند کنار هم نشستند و به همدیگر نگاه کردند آرزو های تحقق نیافته شانرا گفتند، شور و‌هلهله و سروری کردند و دستان همدیگر را فشردند‌
کمی دورتر از محله ما بود زنان و دختران در انتظار بودند و کنار جاده ها صف کشیدند و به چشمان هم خیره شدند و لباس های سیاه و جگری و مشکی به تن کرده بودند.
راه برای رفتن نبود هر طرف که حرکت می کردید به دختری، زنی و مردی بدن لمس میشد و کسی چیزی نمی گفت.
در جوامع اسلامی نباید لمس شود زیرا حرام میدانند و میگویند محرم نیست و حتا نباید صدایی دختری یا زنی را مرد نامحرم بشنود گناه میشود و خدا عذاب می کند به جهنم می فرستد و زنان را با سینه ها، موی سر در قعر جهنم می آویزد.
ما انسانها نمیدانیم که خدای مان با آنهم که در دنیا از همه اخلاقیاتش رنج می برید در دنیایی بعد از مرگ نیز به دیکتاتوری اش ادامه میدهد و حس انتقام جویی هیچ‌گاهی فروکش نمی شود 
خیلی خوشبینیم که داریم به سعادت میرسیم و کمال از آن ماست و عظمت نصیب ما می گردد، هی بدو، تلاش کن، از قافله عقب نمانیم و....... نمیدانیم که قضیه برعکس است خدای ما خدای خشم، نفرت، نفاق، بی دیانتی، بی عدالتی در همه جا وجود دارد، میباشد و غافلیم برای او می جنگیم برای او مبارزه می کنیم برای جان میدهیم و برای حتا به کسی رحم نمی کنیم و به یاد او از بزرگ تا کوچک همگی را نسل کشی می کنیم تا رضایت او را بدست آوریم و خدای ما راضی گردد 
همه اینها ضعف های انسانهاست که به خاطر چیزی زندگی اش را وقف ناهنجاری ها مینماید و خود از عاقبت خود نمیداند که راهش به کدام سو هست؟ چپ یا راست، بالا یا پائین! 
نزدیک غروب است هوا رو به تاریکی میرود موتر ها باشعار های مذهبی وارد محله میگردد
و هر فرد خودش را سرباز مبارز جلوه میدهد و خوبی هایش را در این روز به نمایش میگذارد 
هرکی خودش را بیشتر لت کوب کرد درجه اش بلندتر است و هر که کمتر درجه اش کمتر.
عاشقان اینگونه نیستند عاشقان خودگذر، با وفاتر، صادق و‌مدبر اند و با خلوص نیت اعمال دانایی و خارق العاده را انجام میدهند و به حرمت می افزاید و به جهالت خط بطلان میکشد رفاقت و دوستی و صمیمت را ارمغان میگذارد 
نگاه ها، چشمان و قلب های عاشقانه برای همدیکر می تپد هرکی تلاش می کند محبوبی را دریابد و کنارش بایستد و نگاره هایی را بیندازد و آغوش گرم داشته باشد و در لباس روئین تنش هزاران درد دلباختگی دارد و با هرنگاهی می فهماند تا جانب مقابل بداند و خودش را خمیده کنارش بکشاند و با نگاه گرم و عاطفی عاشق همدیگر گردد.
هوا تاریک و جاده ها کمی خلوت میشود و رهگذران کمی به چشم میخورد چراغ های طلایی رنگ جاده ها را زیبا ساخته است 
محبان عشق مأیوسانه با دل اندوه و حزن فراوان طرف خانه می روند و نگاره ها، صحبت های شیرین و آغوش گرم و شب های دلنشین را کنار میگذارد و تنها برمی گردد.