۱۳۹۶/۷/۱۸

پرستوی سرگردان

پرستو
مسافر است
مسافر درد مندان از پا افتاده 
پرستو 
صحرا گرد است 
میان خار ها
سنگ ها و شن زار های داغ
قله های پست و بلند 
دشت های و سیع 

چشمانش 
چیزی دیگر می بیند 
کوتاهی های یک روز 
یک شب 
کوتاهی روز نگران منسوخ بالهای زده شده 
و شب نگران گرگان میش خواران 
انبوه جانوران وحشی 

آنطرف چیز دیگر می بیند 
احساس غریبیست 
در بساط بی کسی 

پرستو آخر چه خواهی کرد 
رفت و بر نگشت 
اسارت تن داد 
زوزه کشید 
کدام یک؟ 
پرستو مسافر است 
مسافر