۱۳۹۶/۷/۱۳

وقتی آلوده است

خام و خاک 
هر دو 
مشعله ی یک راه است 

خام ها 
دندنه عریان 
در جبین خلق 
در آسمان فرو رفته ی کَوس های نافرجام است 
کسی بدعت نمی کند 
مات و مبهوت 
بر دَری نمی کوبد
دستان پر زخم 
و بریده 
نخ شده 
سیاه و نفرت آور را 
به سوی کسی دراز نمی کند 

بگذار 
نفس های راحت و محقر را 
در سینه  حبس ننماید 

تو و ما 
خامیم
نمیدانیم 
احساس بزرگی نداریم 
کرامت 
حرمت
حریت 
را نمیدانیم 
واقعن خامیم 
خام
وقتی از کنارت رد میشود 
بغض خامت را نثارش مکن 
چون تو 
آلوده ی 
بر خون محرومان 
همدست ظالمان 
همبستر شیطان 
هستی 
نیستی 
بگو
راست بگو
طفره مرو 
این راز بزرگی نیست 
که راهت را بی راه میروی

عشق، مرگ، پایان