۱۳۹۶/۷/۲۱

هر که تعریف من داند خدای من است

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد

هر که تعریف من داند خدای من است 
در طرح زندگی سرو سودای من است 

هر در بروم هیچ ندانند که کی ام 
بیگانگی ام قامت و رندان من است 

دنیا معمای هزار ساله است 
تک خدایی که خدا نیست خدای من است 

بس که تلقین شده ام تزریق بیجا شده ام 
ناله و فریاد سحر گه درک و  اموال من است 

شب و روزی بروم دامن رندان بگیرم 
ساغر و می بانویی شاه پریان من است 

هر که آمد سخنی راند بگویم بروید 
تا شوم قربان آن شاه پریان که دلدار من است 

نروم به دری کز سجده  و اقبال گوید 
بخت آزادی و لذت به امیال من است 

مسجد ای خانه و مستانه ی زندان خدا
جام می شام و سحر  مسجد جانان من است 

برو ای کعبه دلها که سخاوت  میفروشید
قبله من جام می و ساغر یاران من است 

ای سروش جان خدای که به او داری اعتماد 
شرق و غرب بنمایان که غربت یار من است