۱۳۹۶/۷/۱۷

سراسر خون می بارد بهار زندگانی ام

سراسر خون می بارد بهار زندگانی ام 
ز خون بنشاده اند آخر منار زندگانی ام 

شبی محزون صدای خاک و خون انباشت در گلشن 
برقص آمد بدیدم لعن ها در زندگانی ام 

هزاران رخت بر بستند و جان در جان جانان داد 
همین آه  است و اشک اندر جبین زندگانی ام 

گهی آبست گهی آتش بگسلد دست نا مردان 
که خشکاند محبت ها سراسر زندگانی ام 

منم شیدای روح زندگی در گلشن مقصود 
که بینم رخ ماه و باد صبح زندگانی ام 

خاطرات، ضعف، ناامیدی