تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
باد ترانه سرا نیست
گوش خراش زندگی انسانهای آزاد است
در همه جا طنین افگن
غریو کنان
همچون جهرچی گوشه گوشه ی شهر پرواز می کند
گوش آزار می گزدد
پرچم آزادی در زیر ترانه های ستاره روشن
اهتزاز همیشگی داشته است
طنین آزادی
هیچگاه همچون باد در لانه های آزادگان نپیچیده است
همه دیوار بوده است
مانعی برای رسیدن به مقصود
همه در بند اند
در بند استخوانهای سگ جویده
کنار خیابان هر کی لگدی می زد
راهش را می گشود
استخوان سگ جویده
در تاریکی و روشنی خوابیده بود
زندگی در بند است
انسان در بند تر
آنکه به انسان آزادی می بخشد دروغ می گوید
خودش را فریب میدهد
در هیچ جای دنیا
هیچ انسانی طعم آزادی را نچشبده است
هرکی میگوید آزاد است
برای دقیقه ها
در بند کسی بوده است
من آزادی
راه آزادی
جشن آزادی را
هرگز ندیدم
هرگز. هرگز..........