۱۳۹۶/۸/۲۱

خنده های زیر بارانت محشر دوران ماست

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)

خنده های زیر بارانت محشر دوران ماست 
مستی رقص لبانت شمس هر محفل های ماست 

در میان شعله های عشق تا دم سوختند 
چشمهای گَود کمانت مشعل فانوس ماست 

خیز ای چشم سیاه ناز بکن بهر ما 
زلفان پریشان بافته این راه تا حلقوم ماست 

میان خلق چشمک بزن عاشق را شیدا بکن 
گوهر بباران از کمر این تاخته ی پرشور ماست 

هردم نفس بند میشود تا عشق را رسوا کند
لیک پای تو رقصیدنش مروارید دریای ماست 

آخر چه دلتنگ شده ایم از بهر این نازیدنت 
پُرکن که مستانه رویم این هم آرزوی ماست 

عاشق همه درگیر این ظلم لیلاست ای سروش
تا خون دل در ره شود تا سبز شود بوستان ماست