تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
شاید این خدا رمزش بدل شده است
در سفره اش هنر مکر شده است
امواج قرن بیست و یک و فناور جدید
در حلقه اش تنیده و سر به سرآور شده است
گنج که سالها پوشیده ی عرش برین
این قرن به خون خدا رخنه شده است
حرف و سخن نشان صفای یار نیست
پاسورد این خدا رد و بدل شده است
گاهی به شام و سوریه گاهی به شرق و غرب
این خدای نعش بسته به جانور شده است
ما همه جانوریم دستبرد به مأوا زده ایم
ببین چه کشاکشی میان خاک بسر شده است
بریده این قرن ز شارژ خدایی
شارژ جانور چه درد سر شده است
هرکله ی میان بُرد قتل هاست
رمز خدا بدل وحش و شماتت شده است
عاقل ز دری پیوسته به زنجیر نیست
عاشق تزئین بالا با پیکر شده است