تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)
اینک خدا به کمال میل پذیرفته است
در کنترول این شهر سِری نهفته است
صد دل به یک صدا فریاد حق دهند
یک پلک نرود پائین در حشر نشسته است
موج قباحت وزشتی و سوگوار
در آب بهار این مُلک خون دیگر سرشته است
خدا، خدای ماست نقش و کمال ماست
بهر جهنمی دنیا بریده است
گلی بسوخت میان خاک و خون
مردی به عرش خدا بگریسته است
مازاد نبود این همه ظلم و شقاوت
این راه ماست که گناهی سرزده است