انسان، جسد، زبان و سیاست، چهار مقوله ی دنیای سیاست معاصر است و بنیش هر سیاستمداری را تغییر و صیقل میدهد و زبان سیاست، بستگی به زبان سیاستمداری دارد و حاکمیت افراد در سیاست بُغض احساس نسبت به سرنوشت افراد است که در طبقه متوسط و پائین جامعه به عنوان پیرو، شکل و نماد قدرت افراد را در رفتار اجتماعی به وجود می آورد.
نابغان سیاست، حاکمیت ملت، به دولت قدرت می بخشد و روان مرکز با پیرامون، صیغه ی رشد و تولید انسجام اجتماعی و خیزش به عنوان پارادایم سیاسی، در محور مسالمت و پیوستگی اجتماعی، به وجود آورده و نظام را تحکیم بخشیده و رشد و توسعه علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و در عصر معاصر رشد تکنولوژیکی، را به وجود آورده و هویت شکل و پیام وحدت را در قبال دارد.
جوامع طبقاتی، جوامع اکثریت و اقلیت را به وجود آورده و بحران های بزرگ را فقط اقلیت های قومی به دوش کشیده و اکثریت ها در آرامش و بدون درد سر زیست مینمایند
اقلیت ها، در تمام جوامع در دو جهت حرکت می کنند
۱- رشد و بدست آوردن قدرت و تحکیم حاکمیت
۲- زیر بار رفتن و فقط در انجام وظیفه محدود میکردند و در تمام تصمیم گیری ها حق دخالت ندارند.
قیام، قدرت، ثروت و زبان سیاست با خون هر انسان با احساس و مسئولیت پذیر کره خورده است که براساس برخورد های سلیقه سی متفاوت براساس ایدولوژی سیاسی و بیشتر دینی، مرگ در هر انسانی را می زند و زندگی هر فرد وظیفه شناس را به ابدیت پیوند میدهد و ثروت پایگاه برای خون است و قدرت مجری برای مرگ ، زبان طراح همه است که امروز در چین، افغانستان، پاکستان، ایران ، عراق، هند، مایانمار و ..... اتفاق می افتد که بر اساس آموزه های دینی قدرت درونی قیام کنندگان را از بین برده و وحشت درونی را جایگزین و نیرویی بشری را نابود می نماید
این قدرت هژمونی و یا پرستیژ دولت براساس پاداش و مجازات است
به همین خاطر است که حاکمیت دولت ها در نابودی دیگران و زندگی را در سردگمی کشانده است و مردم نمیدانند که زن به کجاست و چگونه باید زیست ؟؟
به همین خاطر است که حاکمیت دولت ها در نابودی دیگران و زندگی را در سردگمی کشانده است و مردم نمیدانند که زن به کجاست و چگونه باید زیست ؟؟
کویته- ۱۳-۱۲-۱۳۹۸