چه غم انگیز است که میان لایه های نفس عمیق زندگی، برگ های باغچه در سرزمین مقدس چیحه چیحه کنان، زمین می خورد و فریاد های بی ثمری را در میان آتشکده های زردشت، در قله های نامرتفع و در میان دخمه های خشک با نیروگاه بسته از خون و ذخیره گاه پر از غم و بهار پر از درد، سرزمینی پر از آشوب، مردمان پر از تعصب، زندگی کند و هر روز و هر شب را با نوایی دلخراش و
زنجیر هایی بسته شده در دیوار های شهر و غر غر کنان نفس بکشی!
زندگی یادواره کودکی هایی هر فصل است، هر نظم و قانونی، هر مکان و جاهی و...
حدودا یکسال می گذرد که میان درگیری و خشم و خشونت، قتل و کشتار، خمپاره ها و مبارزات، زندگی مردم در میان همه افراد بشر می گذرد ، نه نانی، نه خوابی، بل هر روز مخروبه های شهر کشته شدن فرزندان، از دست دادن عزیزان همه جشن مرگ در
سرزمین که سالها زندگی داشته اند.
امروز بادستان پر برگشته اند، دستان که عزیزان شان را در میان لباس سفید، حمل می کند و با قلب پر از اندوه، و چشمان پر از اشک در میان دود و خاکستر بدرقه مرگ می کردند و زندگی آنها را با خاک های سوخته و آلوده با درد های هزاران ساله، برای همیشه زنده نگه داشته اند.
سیاست های دنیا، هر روز تغییر می کند و شخصیت های دنیا، در هر ثانیه شخصیت شان را نشانی دیگری می دهد و که نه ثبات سیاسی وجود دارد و ثبات شخصیتی و گفتاری، بل شخصیتی منفعت محور که هر روز در گوشه و کنار جهان، افراد زیادی را میان خون و آتش می کشد، سیاست که بحران زدایی نمی کند بل بحران خلق می کند و بحران که حامیان خون، مرگ، تحقیر و کشتار در سرزمین هایی هستند که گویا بشر نیستند.
سرزمین هایی که از بی کسی داد می زند و هرگز صدایی شان شنیده نمی شود.
سیاست که نفرت و کینه ها را در میان اقوام و سرزمین هایی مختلف در عمق نفس های زندگی، می کارند و خود در میانه ای نشسته اند و نظاره می کنند که کودکان و زنان، سالخوردگان و میانسالان چگون هجان میدهد و رودباری خون چگونه جاری می شود.
اینجا تلافی است، تلافی که سالها استراتژی های را طرح کرده است و سالها استراتژی ها را برای مرگ و نابودی آماده کرده هجوم و یورش زمینی و هوایی برای بی دفاع ترین انسان هایی روی زمین که زنان و کودکان هستند،
جایی که کودکان انتظار مرگ و رهایی از زندگی را دارند و به بی رحمی ترین و فاجعه بارترین حالت، انتظار می کشند، انتظار که برای آنها رشد و بالندگی، رویا وسرزمینی را ندارد، انتظار رهایی از خشونت و باروت، رهایی از معرکه و رهایی از گرسنگی و فقر، رهایی از تعصب و کینه
دختران که باید درس بخوانند و زندگی کنند و برای مردم و جامعه انسانی خدمت کنند در کناری لمیده اند و اشک هایشان بر فراز مرگ جاری است تا باشد مرگ را شستو دهند و راه رهایی یابند این زندگی معنای قداست مرگ و نابودی فرشته هایی ایست که هر روز مقرب شده و اعمال بشر را می نویسید.
اشک، ندامت، رسوایی، قدرت، مرگ، نابودی
همه نظاره گر مرگ اند، مرگ عزیزان شان، دوستان و اقارب شان، هم منطقه شان، هیچ کسی بداد کسی نرسیده است، همه برای نابودی پرچم شان را به اهتزاز در آورده است و نمیدانند که بزرگترین گول تاریخ را خورده اندو نمیدانند که بعد ازمدتی نابودی خود را با اشک جشن می گیرند.
معمر قذافی گفته بود که روزی برسد که همه مان از قدرت کنار زده شویم و اعراب خندیدند و امروز قدم اولیه را همه نظاره می کنند.
ولی اعراب هرگز روی خوشی نخواهد دید زیرا تا زمان که منفعت آمریکا در میان باشد، دوست اعراب است و زمان که منفعت نداشت هر روز نابود می شود و اسرائیل بر کشور های عربی متسلط می گردد.