در جوامع جهان سوم، هر چند دانش بشری در حال رشد و توسعه های فکری، انقلابات صنعتی و فکری و سیاسی افکار های پوسیده و پلید جهانیان را دور زده است و جهانیان را بسوی نیکنامی و تعامل، همسویی فکری، تعاملات فرهنگی ، روابط و ارتباطات انسانی، جهانی، علمی، تکنولوژیکی، فرهنگی وسیاسی، بازهم جهان سوم از رنج هایی که باید نمی برد، می برد و از درد هایی که باید نمی کشید می کشد و از خشونت هایی که باید نمی شد می شود،
جهان سوم، پس از دیکتاتوران تاریخ که میلیون ها انسان را کشته اند، اعدام کرده اند، دیکتاتوران زن کش و زن ستیز اند، که همه دارو ندار شان را مصرف خشونت علیه زنان می نمایند و از قدرت هایی زن انسان ستیزانه شان استفاده می کنند و انحصار حق و حقوق انسانی را برای خود می خواهند و زندگی شان را همانند فرعون خدایان زندگی شان میدانند و مرگ و زندگی زنان را مدیون خود میدانند.
خشونت اصیل ترین حکم زندگی بشری در جهان سوم اند و بدون خشونت هرگز نمی توانند، نفس بکشند، زندگی کنند، با خشونت اند که همه کارهای زندگی شان ادامه پیدا می کنند و خشونت یک روال عادی است که هر روز در همه جای زندگی مردمان جهان سوم انجام میشود.
رنج را که محصول خشونت است، زنان می برند،
دختران در جهان سوم، برده هایی اند که با عشق خدا حافظی کرده اند و عشق را در قمار عاشقانه شان باخته اند و زندگی را فقط نفس می کشند و عشق ره گم کردکان مسیر تار عنکبوتی، دشت هایی بی انسان و بیابان های خاک سوز و زمین هایی ناهموار اند و این دختران اند که اصیل ترین نوع خشونت بار فرهنگی را بدوش می کشند و مورد تجاوز قرار می گیرند و هرگز رویایی چنین انسان هایی در تاریخ به تحقق نرسیده اند .
گیسوان رخ تاب، لبان زیبایی حقایق، روح سرشار از محبت و صمیمیت در دامان خشونت های مردان جامعه و روزگار شان دفن می شوند و طنازی هایی که باید میان شریک زندگی و تفاهمات اوج عشق و خوشبختی را نصیب شان نماید، می میرند،
نمیدانم در میان هیاهو های بشری، چرا بدترین خشونت هایی زندگی را که همیشه و همیشه در تاریخ بوده است زنان بدوش می کشند، شاید برگ هایی زندگی بسوی بدبختی زنان در حرکت اند.
وسیله که برای همه مردم جهان مورد استفاده هایی سیاسی، اقتصادی، انحصار و استعمار قرار گرفته اند مساله زنان بوده اند و زنان اند که باید خودشان تصامیم مربوط به سرنوشت شان را بگیرند و نگذارند که میان زنان، مردی اختیاری داشته باشد.