گاهی دل آدم می گیرد وقتی خوره های از درون قلب، روح، روان، زندگی، آسایش و آسودگی انسان را می گیرد وقتی دهانت تلخ و ذهنت نا آرام و روحت افسرده و قلبت پر از درد و کنارت خالی، دستانت بدون یاری و ندایی به جایی نرسد ترک دنیا حتمیست.
وقتی انسان عبوس و دلگیر خوره هایی در وجود انسانهایی دیگر می گردد وقتی زبانی برای گفتار های زشت باز می کند وقتی تهمت می زند وقتی نگاه هایش را می بندد وقتی یارت زلفانش را به خاطر جدایی در باد میدهد وقتی با ناز و کرشمه دستان کسی را در پیش چشمانت می گیرد وقتی بدنش را لخت و عریان در حضور کسی دیگر می کند وقتی از کشیدن دستان بیگانه ی روی سینه هایش لذت می برد وقتی از تقابل جنسی عرق از سر و صورتش جاری میشود
خوره ها همچون غده های نا امیدی در بدنت رشد می کند آنگاه هزاران بار اگر تصمیم به خودکشی بگیری نا ممکن است
زیرا میدانی که دیگر راه برگشتی نیست و منتظر باید بمانی چون انسان ناشناخته دستان تفکر هم محبت بودن و هم دوست بودن را می بندد و زولانه را در دیوار های محبت می بندد و افکار را با سیم هایی خار دار می بندد تا مبادا گرهی باز برای دیدن معشوق قبلی باشد
نه این نا مردی است نامردی
وقتی کسی ترکت می کند و منتظرش بمانی نامردی است و سیگاری را آتش بزن و ویسکیی را روی میزت بگذار و افیونی را در رگ هایت تزریق نما تا از همه چیز بی خیال شوی و آرام بمانی و روانت را درمان کنی
این تا کدام زمان خواهد بود؟
تا زمان که رگه های آدم بوی ویسکی و تاثیر انژکسیون ها را دارد و پس از آن انسان خودش را می خورد و خوره ها روح انسان میشود و پژمردگی افکار مرگ حتمی انسان نا امید و تنهاست
هر قدمی نابودی ات است و هر نفسی مرگ، وقتی از آدم ها نفرت داشته باشی وقتی انسان همچون حیوانی درنده و بی وقار و بی وفا در ذهنت خطور نماید مرگ را ترجیح میدهی و بدنت را در معرض نابودی قرار میدهی و برای همیشه از خستگی هایی روز و ناتوانی هایی زندگی و رسوایی های عاشقی و از کینه توزی هایی آدمی دور میشوی
بگذار آدمیزاد بگیریند وچند روزی عزایی بگیرند و اشک هایشان جاری شوند تا بدانند که بودنی آدمی برابر با نبودنش نیست باید بدانند که افراط در گفتار و سخن و عمل نکنند و تکیه گاهی برای همه باشند تا در کنار هم لبخند بزنند
او رفت دنبال آسودگی هایی که هرگز نرسیده بود دنبال خوشبختی هایی که هرگز ندیده بود و از دنیا طلبان رهایی یافت
روحش شاد یادش در قلوب همه گرامی باد