هرکجا خشمی نجات بندگان نیست
هزار قمری خاموش
در خزان زرد
خشکیدن سبزه و برگ ها
با پائیزی خشن
عجولانه می چیند
عجیب انگشتانی
برای بریدن هر سبزه دنیا
درنگی ندارد
و
مغزی
شیوه اندیشیدن ندارد
روحی آسودگی را نمی آزماید
دستانی مرگ سبزه ها را
با سردی های رود جاری
جشن می گیرد
خشونت راه زندگی نیست
برو
برگرد
به آنچه انسانت می سازد