۱۳۹۶/۷/۲۲

قرن هاست که مرده ام

)حسن سروش)تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد
قرن هاست که مرده ام 
مثل گلی در بهار
پژمرده ام 

کسی نگاه نمی کند 
دامان سرد بر تن خورشید ماه کهنه ها 
عریان سر از دیوار نیم شکسته ها
گه روزنه گه نیم سر گه جان به کف
 بیرون آورده ام

کسی نگاه نمی کند 
حالم بدست 
تنم می لرزد از گرمی محبان جهنم 
خاک را رخساره و قمری نا خوان شده ام 
سالهاست
نه 
قرن هاست که مرده ام 
میدانی 
آبروی هر گل
 زیبایی اوست 
تن و تنازی اوست 
نه گلم 
نه ماهم 
بل
ستاره ی در دورترین 
تاریکی 
افتاده ام 
سالهاست که مرده ام
 این بذر 
خوشی های محبت هر انسان است