۱۳۹۶/۸/۲۶

به خانه ی که خون جاری است

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)


به خانه که خون جاری است

نعش هزار بنده کمون جاری است


کسی صدای مرگ را نمیشنود

از درد درد استخوان باخبر نمیشود


صدای تعفن خون در کوچه ها جاری است

از نعش مرگ کمون ها خضاب جاری است


هرگز مدار نشان مرد و زندگی

دستار مبند از داغ بندگی


اینجا صدای خلوت مرگ حاکم است

با تیروکمان خصم شرم جاری است


میدان زبان به خون کمون ها برکشید

صد تیغ کین به جگر ها بر کشید


هوشیار خانه ها در تیرکش نیست

تمول های دهر ما در کشمکش نیست


آرام چرا به خون خیره نشوند؟

از تیرکش خدایش ابله نشوند؟


این نا امید هیچ درش بسته نیست

روز و شبش نهال بی کینه نیست


آخر ببر تعفن مرگ دیگر است
بنیاد این چمن حج اکبر است