۱۳۹۶/۸/۲۶

سطر های بنفش

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)



سطرهای بنفش نگاهم را خط خط می کنند

عبث !

با قلمی که ابری است

واژه هایم را

هجا هجا می شکنند

. تا مصراعی از عشق نخوانم

صدایم را بریده اند

اگرچه خونین،اگرچه زخم آگین

در نوار قلب عشق ضبط می شوم

اما نومیدی نیرومندتر است

گامهایم با پیش رفتن انس نمی گیرند

و تحرک،گناه نابخشودنی روزگار است

همیشه از نشستن و شکستن و سکوت

آ یینه ی مرا اندرز داده اند

ساعت زمان ماهمیشه پنج عصر است

هیچگاهی پنج بامداد نبوده است

هیچگاهی از برکه ی یادم نخواهد رفت

که تحرک،گناه نا بخشودنی روزگار است

همیشه بوی غروب در مشامم اندوه می آورد

مجسمه ی کوهی در من شکل می گیرد

و هر شب با گریستنی طولانیفرو می ریزم

شهر فریاد زنگار بسته است

خسته است

کلکین خانه ی ما آژنگین کلام است

با دیوار در میان می گذارد

بیداریی را که به اٌن نرسیده است

این بار، باران

 در گرداگرد باد می وزد

و دستان درختان را

بی هیچ سنجشی به زمین پرتاب می کند

نای

نای تنهایی باید نواخت .
شاعر؟؟؟؟