۱۳۹۶/۹/۲۹

شکوه وحشت شب

تنها فهم حقیقت زندگی است که انسان به آزادی میرسد(حسن سروش)


نیمه شب گذشته است 
چشمانم خواب یک شب تنها
به گریزگاه نامردان 
پرتاب نموده است 


سکوت و تنهایی
از شکوه وحشت شب
حرف می زند 

وحشت از بارگاه تعفن اول شب 
به وجود انسانهای در بند شده 
متوصل شده 
جان بی پناهان و بی زبانان در مقابل ظلم 
له له شده ریسمان و شلاق است 

فریاد ها
به جایی نمی رسد 

انگار همه 
هم خون من اند 


بدنم درد هر شلاق و شکنجه که در کنج کنج دنیا 
بدنبال دربند شدگان است 
حس میکند 

امشب! 
جشن غصه های انسانی است 
که از روح تنها
پژمرده
در اعماق دنیا 
متحرک است..... 

ای همخون و همزبان و همراه 
سحر نزدیک است.......