۱۳۹۶/۱۱/۲

مشعر خشم

گرگان زوزه می کشند
کنار هر خمیده ی 
مشعر خشم 
دندان قروچه زنان 
انتظار می کشند 
مبادا روزنه ی باچشمان گرگان، هماهنگ گردد
تیغه بلورین دندان های از دهان بیرون زده 
انتظار نفس گرم هزاران صدای ریز باران 
عطر نسیم سحرگاه
زبان تازه شگفته ی لاله ی در دمن سخره های وحشت شب
هستند 
مبادا نگاهی به نگاهی گره خورد
مبادا نفس به گوش رسد
سکوت مایه ی حیات نفس های آرام است 
گلبانگ گل های باغچه ی زیبایی های تازه روئیده
سر به زمین نهاده است 
آسمان درخشان چمن سبز طبیعت
در ابهت بغض نفس هاقرار دارد 
یکی در خلوت جان می سپارد
دیگری میزبان شکنجه است 
و این منم 
و تویی
هربار شکنجه میشویم 
هر بار در کمین مان اند
هربار در شکار نفس هایمان هستند
مبادا خطایی سرزند