سالهاست که روند تکامل تعصب و دفن آمار های قتل مردمی، همانند
تکامل دموکراسی و شکل گیری آرمان های انسانی و خلق ارزش ها، پیوند مناسبات انسانی
و دور زدن اطراف وحشت و قتال های مردمی بر مبنای تعصب نژادی و پاکسازی قومی و ملحد
و کافر دانستن و فتوا صادر کردن افکار افراطی، تعادل اجتماعی را یک سره نموده بود
و نگاه های مردمی در آفریقایی جنوبی(آپارتاید که در سیاهان را بی شرف و طرد و
دانستن دور از انسانیت میدانست و شرف و عزت سگ را بلند تر از انسان های حق طلب و
مبارز در مقابل تعصب آشکار و ...) و نگاه های وحشت سرایان به نگاه های سفید پوستان
آفریقایی که مشهور به آپاتاید بودند و زندان و مرگ را نصیب بی گناهان و مبارزان و
عدالت خواهان، بخیه خورده بود و این طرف شباهت های بین نگاه های مردمی که تحت ستم
چکامه سرایان و متجاوزان تاریخ و قرن خود بودند، به نگاه های هندوان هندی که به
نام نجس ها معروف بودند، گره عمیقی خورده بود.
شباهت هایی وجود دارد که هر سه نسل تجربه کرده اند، مرگ،
آزادی، عدالت، زندان، حرمت و احترام... سرلوحه افکار جهان و جهانیان به خصوص این
سه نسل که ملیون ها نیروی انسانی را از دست داده اند، قرار گرفته بود و هر سه نسل نسل
جوان شان روی جاده های مرگ، به جایی که با
برابری و برادری کنار هم لبخند بزنند، قدم بردارند و زندگی کنند و نفس بکشند، زمین
می خوردند و دادگاه های شاهی و نظامی فقط هرم مرگ از جسه ها، ساخته بودند که در
افغانستان منارهای تاریخی سلطان محمود غزنوی و غوریان و تیموریان، پیش آنها شرمنده
اند که امروز نیز این منار ها کمر خم نموده اند و خجالت کشیده اند.
این سه نسل با سه تجربه بزرگ تاریخی حدود صدها سال، منارهای
تاریخی بزرگی از مرگ و هجران برابری و درد و اندوه را بنا نموده اند که هر مناری
سخن هایی زیادی دارند که مورخان تا هنوز بدان نرسیده اند و هسته و سنگینی منار ها
را تا هنوز نیافته اند و یا نظر به شرایط زمانی بدان نرسیده اند.
خیزش های مردمی در هر سه کشور، محور انقلاب های بزرگی گردید
که محدودیت زندانی شده انسانی و گل های افتاده در زنجیر و نیروهای بشری خفته در
زندان ها و مردمان و زنان و کودکان در گودال های دسته جمعی و فریاد کشیدن و خاک به
سر شدن، شکسته است و رهبران بزرگی از دل این درختان ننگین، روئیدند و سامانه های
جدیدی را به خورد مردمان انتظار عدالت و آزادی و رعایت حقوق انسانی و شهروندان
خاکستر شده، دادند و مبارزات جدیدی در صفحه جدید همانند پروتستانتیزم اروپایی شکل
گرفت که بعد از قتال های مداوم، مبارزات به سردی خون و گرمی عدالت و برابری در
انتقال قدرت و توازن قوای ثلاثه و رسیدگی به بحران های انسانی و خط کشیدن به آنچه
اتفاق افتاده بود، گرائید.
زندگی سیاسی میرکانتلیزمی در این دو کشور بحران مشروعیت را
بخود اختصاص داد و رویت مردمی نگاه های خاکستری و نسل های از دست رفته با رشد
فرهنگ رعایت حقوق انسانی و مطرح شدن کاهش خشونت و رهایی زندانی های سیاسی و ایجاد
انتخابات و رای دهی، میزان تحول فکری و تداوم انساندوستانه و مدغم شدن افکار های
متفاوت دینی و مذهبی و سیاسی و قومی و پذیرفتن اتوریته واحد، زندگی جدیدی را با
نگاه جدید آغاز نمودند که امروزه در کنار سایر کشور های دنیا به رقابت های سیاسی،
اقتصادی و فرهنگی ... کم نمی آورند.
ولی آنچه در اینجا
اتفاق افتاده است، درخت ستم برعلاوه اینکه ریشه هایش نخشکید بل قویتر از همیشه عمل
نمود و ناسیونالیسم قومی که بدترین نوع ناسیولیسم کوچک و درون کشوری می باشد،
تقویت و شکل گرفت و باعث تغییر بحران انسانی از یک قوم مشخص به چند قومی گردید که
اینبار دامنه ی گسترده در خاک ریزه های این سرزمین باز نمود و نماد های خشم،
کشتار، تجاوز، نابودی و وحشت را مصداق
بخشید.
مادران از فرزندان شان نفرت داشتند، پدران از اعضای خانواده
شان نفرت داشتند، زیرا ریشه بحران مغز هر آدمی را مثل باروت انفجار داده بود و محبت خانواده و فرزند و مادر و فرزند را با
مرمی ها بسته بود و دختران عفت پیشه، صحنه بازار سکس شده بود و خیلی دختران کمی
بودند که در مقابل تجاوز مقاومت نمودند و مرگ را به لذت متهاجمان، ترجیح دادند و
در درون چاه های آب و گودالهای عمیق، خود را دفن نمودند که تا امروز صحنه غم انگیز
از تراژدی جنگ می باشد.
خانه های مردم، قبرستان فرزندان و حتا خودشان شدند و خانه ی
که صمیمیت و لبخند و رفاقت و دوستی را پیشه نموده بودند، هرلحظه مکان خدا حافظی و
مرگ بودند و باید هر لحظه انتظار مرگ عزیزان را داشت و چند روز را باید با جنازه
های به خون کشیده شده و بی سرو پا می گذراند...
بحران ها، فروکش کرد و صدایی از آنسوی مرز ها شنیده شد و چشمان
که برای اشک و مرگ حرکت می کرد، پایان را انتظار می کشید، صدا، صدای دموکراسی با
عملکرد های حقوقی و ارزش های انسانی طنین گوش های مردم شد و مردم بدون کدام عملکرد
سیاسی و مقاومت منفی پذیرفتند و آنچه را
تصور می کردند خوشبین بودند نسبت به سرنوشت و اینده فرزندان و کودکان و
نوجوانان...
چند سالی عملکرد ها طبق اصول و مبانی دموکراسی پیش می رفت و
همه تلاش برای توانمند شدن داشتند و مردم نان شان را نصف می کردند و نصف دیگرش را برای
رسیدن فرزندان شان به قله های موفقیت و دانایی و رشد و تکامل به مصرف می رساندند و
جایگاه و وظیفه انسانی خویش را ادا می کردند.
انسان ها بازوان توانمندی دارند که در هر شرایط توکل بدان
می کنند و از بدترین حالت ها رهایی پیدا می کنند و این توانمندی و بازوان توانمند
هر مادر و پدری بوده است که فرزندان شان افتخار نسل نسل شان شده اند و به آینده
فرزندان شان بیشتر عشق می ورزند و دریغی ندارند.
بیکاری و فقر نتوانسته اند که پدران خانواده را خم به
ابرویشان بیاورند نا امنی و بحران های سیاسی نتوانسته است که دیوار بزرگ انسان
دوستی و بشر دوستانه را واژگون نماید.
اینجاست که کشور های که دچار بحران های عمیق و شکاف اجتماعی
گردیده بودند و شباهت های زیادی با هم داشتند امروز با افغانستان فرق می کنند،
آنها از هر لحاظ رشد نموده اند ولی ما هر قدمی را که بر می داریم شوری نمک، قدم هر
آدمی را تا گردن می سوزاند و بازهم سکوت می نمایند و مقاومت می نمایند.
راه همه شما مستدام باد.